گذشتهی ساده:
helmedشکل سوم:
helmedسومشخص مفرد:
helmsوجه وصفی حال:
helmingشکل جمع:
helmsسکان، اهرم سکان، (مجازاً) نظارت، اداره، زمام، (مجازاً) اداره کردن، دسته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(قرار گرفته در) پشت فرمان کشتی، زمامدار امور، در تصدی
سکان به دست گرفتن، زمام امور را به دست گرفتن، تصدی امری را به عهده گرفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «helm» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/helm