گذشتهی ساده:
commandedشکل سوم:
commandedسومشخص مفرد:
commandsوجه وصفی حال:
commandingشکل جمع:
commandsدستور، فرمان، امر (معمولاً نظامی)
At the captain’s command, the soldiers lined up in formation.
با دستور کاپیتان، سربازان در صف منظم ایستادند.
The general gave the command to attack.
ژنرال فرمان حمله را صادر کرد.
All his commands were out without question.
همهی اوامر او بیچونوچرا انجام شد.
You will have the whole hotel at your command.
همهی هتل زیر فرمان (در اختیار) تو خواهد بود.
at one's command
تحت کنترل (لگام) شخص، زیر فرمان شخص، در اختیار شخص
اختیار، رهبری، سرپرستی، فرماندهی، مسئول
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After the promotion, he was given command of the entire battalion.
پساز ارتقا، فرماندهی کل گردان به او واگذار شد.
As the new manager, she was now in command of the entire department.
بهعنوان مدیر جدید، اکنون مسئول کل بخش بود.
The captain had complete command over his ship and crew.
ناخدا اختیار کامل بر کشتی و خدمهی خود را داشت.
He is not in command of his faculties.
او حواس خود را از دست داده است.
in command of one's faculties
شعور خود را در اختیار داشتن
in command
فرمانده، صاحب اختیار، لگامدار
take command
فرماندهی را در دست گرفتن، زمام امور را در دست گرفتن
second in command
فرمانده ثانی، معاون فرمانده
The enemy command was worried about the troop's morale.
فرماندهی ارتش دشمن نگران روحیهی افراد بود.
کامپیوتر فرمان، دستور (به کامپیوتر تا کاری مشخص را انجام دهد)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
Each command must be entered exactly as written, or it won’t work.
هر دستور باید دقیقاً همانطور که نوشته شده وارد شود، وگرنه عمل نخواهد کرد.
The command failed because of a syntax error.
فرمان بهدلیل خطای سینتَکس با شکست مواجه شد.
تسلط، مهارت، احاطه، آشنایی کامل، دانش عمیق
Despite his young age, he has remarkable command of historical facts.
باوجود سن کمش، دانش عمیق چشمگیری از حقایق تاریخی دارد.
A strong command of programming languages is essential for this job.
مهارت بالا بر زبانهای برنامهنویسی، برای این شغل ضروری است.
She has a good command of English.
او در انگلیسی از تسلط بالایی برخوردار است.
to command a large vocabulary
به واژگان بسیاری احاطه داشتن
چشمانداز، منظره، دید، اشراف
The general chose a position with a full command of the battlefield.
فرمانده موقعیتی را انتخاب کرد که دید کاملی بر میدان نبرد داشت.
The fort commands the entire valley.
قلعه به همهی دره اشراف دارد.
فرماندهی، یگان، ناحیهی نظامی، واحد
Each command has its own base and operations center.
هر واحد دارای پایگاه و مرکز عملیات خود است.
The Southern Command is responsible for border security.
فرماندهی جنوبی مسئول امنیت مرزها است.
Aerial Strike Command
یگان تک هوایی
دستور دادن، فرمان دادن، امر کردن، حکم کردن، فرماندهی کردن
They were commanded not to retreat under any circumstances.
به آنها امر شده بود که تحت هیچ شرایطی عقبنشینی نکنند.
He commanded the guards to open the gate.
او به نگهبانها دستور داد که دروازه را باز کنند.
The soldiers were commanded to attack.
به سربازان فرمان داده شده بود که حمله کنند.
فرماندهی کردن، رهبری کردن، اداره کردن، سرپرستی کردن، هدایت کردن، حکمفرمایی کردن
The general commands all operations in the region.
ژنرال هدایت تمام عملیاتها در این منطقه را بر عهده دارد.
The British navy commanded the seas.
نیروی دریایی انگلیس در دریاها حکفرما بود.
He commanded a motorized regiment.
او یک هنگ موتوری را فرماندهی میکرد.
برانگیختن، جلب کردن، دریافت کردن، برخوردار بودن، کسب کردن، شایسته بودن (احترام، توجه، پول زیاد و...)
The artist now commands millions for a single painting.
این هنرمند اکنون برای یک نقاشی میلیونها دریافت میکند.
Her performance commanded the audience’s full attention.
اجرای او تمام توجه تماشاگران را جلب کرد.
He commands a high salary because of his experience.
بهدلیل تجربهاش، حقوق بالایی دریافت میکند.
to command respect
از احترام برخوردار بودن
دید داشتن، مشرف بودن، نما داشتن، چشمانداز داشتن
From here, the hotel commands a view of the mountains.
از اینجا، هتل نمایی از کوهها دارد.
The tower commands a wide view of the entire valley.
برج بر تمام دره مشرف است و دید وسیعی دارد.
Their house commands a breathtaking view of the ocean.
خانهشان چشماندازی نفسگیر به اقیانوس دارد.
سفارشی، فرمایشی، درخواستی
They did a command performance for charity at the mayor’s request.
آنها به درخواست شهردار، نمایشی درخواستی برای امور خیریه اجرا کردند.
The singer’s command performance impressed the entire audience.
اجرای سفارشی خواننده، همهی حاضران را تحتتأثیر قرار داد.
فرماندهی پایگاه
زنجیرهی فرماندهی، سلسله مراتب
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «command» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/command