۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚
خرید با تخفیف

    Summons

    ˈsʌmənz ˈsʌmənz
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      summoned

    • شکل سوم:

      summoned

    • وجه وصفی حال:

      summoning

    معنی

    noun adverb
    خواست برگ، احضاریه، احضار، دعوت

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد summons

    1. noun legal call
      Synonyms:
      call notification citation subpoena process requisition warrant bidding writ
    1. noun invocation
      Synonyms:
      calling cry bell
    1. verb to call forth or bring out (something latent, hidden, or unexpressed)
      Synonyms:
      draws evokes elicits educes
    1. verb gather or bring together
      Synonyms:
      gathers collects assembles calls groups mobilizes marshals rallies convenes convokes commands orders directs requests asks petitions cites invokes evokes conjures rouses summons recalls pages rings notices signals signs motions volunteers drafts charges warrants enjoins bids beckons musters
      Antonyms:
      dismisses
    1. verb call in an official matter, such as to attend court
      Synonyms:
      summon call cite gathers convenes convokes musters cites

    ارجاع به لغت summons

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «summons» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/summons

    لغات نزدیک summons

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه