آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Cry

kraɪ kraɪ

گذشته‌ی ساده:

cried

شکل سوم:

cried

سوم‌شخص مفرد:

cries

وجه وصفی حال:

crying

شکل جمع:

cries

معنی cry | جمله با cry

verb - intransitive verb - transitive A2

گریه کردن، اشک ریختن، زار زدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

He cried over the corpse of his father.

او بر جسد پدرش گریست.

She tried not to cry during the sad movie.

او سعی کرد درطول فیلم غمگین گریه نکند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the crying of a bereaved mother

گریه‌ی مادر داغ‌دیده

to cry oneself to sleep

گریستن و به خواب رفتن

To be in the tradition is now the cry.

امروزه سنتی بودن رسم است.

verb - intransitive verb - transitive B1

فریاد زدن، داد زدن، صدا زدن، بانگ زدن، ندا دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Don't cry, you'll wake up the baby!

داد نزن! بچه را بیدار می‌کنی!

He cried, "come back!"

او فریاد زد: «برگرد!»

نمونه‌جمله‌های بیشتر

problems crying for solutions

مسائلی که حل آن‌ها بسیار ضروری است

There is a crying need for new and determined leadership.

نیاز مبرمی به رهبری جدید و راسخ وجود دارد.

The appearance of the lion set the monkeys crying.

آشکار شدن شیر، میمون‌ها را به سر و صدا درآورد.

to cry for mercy

تقاضای بخشش و گذشت کردن

Fruit venders were crying their wares.

میوه‌فروشان کالای خود را جار می‌زدند.

A voice crying in the wilderness ...

صدایی که در بیابان اعلام می‌کرد ...

People cried out against his cruelties.

مردم بیدادگری‌های او را سخت مورد اعتراض قرار دادند.

workers who are crying out for employment

کارگرانی که با اصرار خواهان کار هستند

noun countable B1

فریاد، بانگ، ناله، شیون

She let out a cry of joy when she heard the good news.

وقتی خبر خوب را شنید، فریاد شادی سر داد.

She let out a cry of pain when she stubbed her toe.

او وقتی پایش به جایی خورد، ناله‌ای از درد کشید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a cry for help

فریاد کمک

a cry of rage and pain

فریادی حاکی از خشم و درد

noun countable B1

فریاد، داد، بانگ، ندا (برای جلب توجه)

A cry for help reached the rescuers across the river.

ندای کمک از آن سوی رودخانه به نجات‌دهندگان رسید.

The cry of “Watch out!” saved the child from falling.

فریاد «مواظب باش!» کودک را از سقوط نجات داد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I could hear their cry of "God is great."

بانگ الله اکبر آن‌ها را می‌شنیدم.

"Death to the traitor" was their cry.

«مرگ بر خائن» شعار آنان بود.

noun countable C2

صدا (پرنده یا حیوان)

The lonely wolf's cry could be heard from the mountaintop.

صدای گرگ تنها از بالای کوه شنیده می‌شد.

The hounds followed the rabbit in full cry.

سگ‌های تازی با سروصدا و اشتیاق خرگوش را تعقیب می‌کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the cry of the wild

نعره‌ی وحوش

a bird's cry

بانگ پرنده

noun singular

گریه، زاری

A good cry made her feel better.

یک گریه‌ی حسابی حال او را جا آورد.

After the argument, he went to his room for a private cry.

بعداز مشاجره، به اتاقش رفت تا تنهایی گریه کند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد cry

  1. noun weeping and making sad sounds
    Synonyms:
    sob crying weeping bawl shedding tears sobbing tears lament mourning wailing howl snivel whimpering sorrowing bewailing howling blubber snivelling lamentation keening yowl blubbering the blues
  1. verb weep and make sad sounds
    Synonyms:
    weep sob whine grieve mourn complain lament wail sigh sniff bawl blubber fret regret bemoan deplore keen groan howl yammer yowl mewl blub boohoo snivel bewail caterwaul shed tears break down crack up choke up let go let it all out put on the weeps ring the blues shed bitter tears sorrow squall turn on waterworks dissolve in tears

Phrasal verbs

cry down

دست کم گرفتن، کوچک شمردن، خوار شمردن

cry off

لغو کردن، زیر قول خود زدن، جا زدن، حرف خود را پس گرفتن

cry out

1- فریاد برآوردن، داد زدن 2- (با صدای بلند یا به طور آشکار) شکوه کردن، اعتراض کردن

cry out for

به‌ شدت نیاز داشتن، سخت خواستن

cry up

نزد عموم ارج و منزلت یافتن، ستودن، زیاد تعریف کردن

Idioms

a far cry

1- مسافت زیاد، راه دور 2- کاملاً متفاوت

cry in one's beer

(عامیانه) آه و ناله کردن، سوخته کنی کردن

cry one's eyes out

از ته دل گریستن، از دیده خون باریدن

in full cry

(بیشتر در مورد سگ شکاری) در تعقیب شکار، با اشتیاق دنبال کسی یا چیزی (رفتن)

a far cry from

زمین تا آسمان فرق داشتن، بسیار متفاوت بودن

Idioms بیشتر

cry over spilled milk

غصه‌ی گذشته و فرصت‌های ازدست‌رفته را خوردن، بیهوده زاریدن، غصه‌ی الکی خوردن، حسرت گذشته را خوردن

لغات هم‌خانواده cry

  • verb - transitive
    cry

سوال‌های رایج cry

گذشته‌ی ساده cry چی میشه؟

گذشته‌ی ساده cry در زبان انگلیسی cried است.

شکل سوم cry چی میشه؟

شکل سوم cry در زبان انگلیسی cried است.

شکل جمع cry چی میشه؟

شکل جمع cry در زبان انگلیسی cries است.

وجه وصفی حال cry چی میشه؟

وجه وصفی حال cry در زبان انگلیسی crying است.

سوم‌شخص مفرد cry چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد cry در زبان انگلیسی cries است.

ارجاع به لغت cry

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cry

لغات نزدیک cry

پیشنهاد بهبود معانی