گذشتهی ساده:
gabbledشکل سوم:
gabbledسومشخص مفرد:
gabblesوجه وصفی حال:
gabblingسخن ناشمرده، گپ، وراجی، صدای غاز، ناشمرده حرف زدن، غات غات کردن (مثل غاز)، وراجی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Akbar cleared his throat and gabbled through his prayer.
اکبر سینهی خود را صاف کرد و دعای خود را جویدهجویده ادا کرد.
Ducks were gabbling by the side of the pond.
مرغابیها در کنار استخر قاتقات میکردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gabble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gabble