با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Blather

ˈblæðər ˈblæðə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    blathered
  • شکل سوم:

    blathered
  • سوم‌شخص مفرد:

    blathers
  • وجه وصفی حال:

    blathering

معنی

noun verb - intransitive
حرف بی‌ارزش‌زدن صحبت بی‌معنی‌کردن، صحبت بی‌معنی و احمقانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blather

  1. verb To talk rapidly, incoherently, or indistinctly
    Synonyms: babble, chatter, gabble, prattle, gibber, jabber, prate, smatter, blether, blither
  2. noun Unintelligible or foolish talk
    Synonyms: babble, blatherskite, nonsense, prattle, double talk, gabble, gibberish, jabber, blither, jabberwocky, jargon, chatter, prate, twaddle, stir
  3. noun Something that does not have or make sense
    Synonyms: balderdash, bunkum, claptrap, drivel, garbage, idiocy, nonsense, piffle, poppycock, rigmarole, rubbish, tomfoolery, trash, twaddle, tommyrot, applesauce, baloney, bilge, bull, bunk, crap, hooey, malarkey

ارجاع به لغت blather

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blather» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blather

لغات نزدیک blather

پیشنهاد بهبود معانی