Trash

træʃ træʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    trashed
  • شکل سوم:

    trashed
  • سوم‌شخص مفرد:

    trashes
  • وجه وصفی حال:

    trashing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
زباله، آشغال، مهمل، خاکروبه، زائده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Kobra was sweeping the trash in the backyard.
- کبری داشت خس‌و‌خاشاک حیاط خلوت را جارو می‌کرد.
- a pile of old newspapers and trash
- توده‌ی روزنامه‌ی کهنه و زباله
- literary trash
- مهملات ادبی
verb - transitive
دور انداختن
verb - transitive
ویران کردن، خراب کردن
- Striking students trashed the professors' lounge.
- دانشجویان اعتصابگر اتاق استادان را به هم ریختند.
verb - transitive
حمله کردن، تازیدن، جریحه‌دار کردن
- Candidates spent most of their time trashing each other.
- نامزدهای انتخاباتی بیشتر وقت خود را صرف فحاشی نسبت به همدیگر کردند.
verb - transitive
پست کردن، بی‌اعتبار کردن، کم گرفتن، بی‌قدر کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trash

  1. noun garbage
    Synonyms: debris, dregs, droppings, dross, excess, filth, fragments, junk, leavings, litter, oddments, odds and ends, offal, pieces, refuse, residue, rubbish, rubble, rummage, scourings, scrap, scraps, scum, sediment, shavings, sweepings, waste
    Antonyms: assets, possessions, valuables
  2. noun ridiculous communication
    Synonyms: balderdash, bilge, drivel, foolish talk, hogwash, inanity, malarkey, nonsense, rot, rubbish, tripe, twaddle
    Antonyms: information, sense

Collocations

ارجاع به لغت trash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/trash

لغات نزدیک trash

پیشنهاد بهبود معانی