شکل جمع:
residuesباقیمانده، پسمانده، مابقی، پسماند، قسمت باقیمانده
The residue on the plate was hard to scrub off.
باقیماندهی روی بشقاب بهسختی پاک میشد.
After simplifying the equation, there was still some residue left.
پساز ساده کردن معادله، هنوز مقداری باقیمانده مانده بود.
The residue of the stock was sold.
مابقی سهام فروخته شد.
حقوق باقیماندهی ماترک، باقیماندهی دارایی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The residue of her estate was divided among her children.
باقیماندهی دارایی او بین فرزندانش تقسیم شد.
He was surprised to learn he was the sole beneficiary of his uncle's residue.
او از اینکه فهمید تنها ذینفع از باقیماندهی دارایی عمویش است، متحیر شد.
یک واحد ساختاری (از مولکولی پیچیده)
The scientist analyzed the residue to determine its composition.
دانشمند این ساختار را برای تعیین ترکیبش تجزیه و تحلیل کرد.
Are amino acid residues from protein hydrolysis?
آیا اسیدهای آمینه واحد ساختاری حاصل از هیدرولیز پروتئین هستند؟
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «residue» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/residue