فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Residue

ˈrezəduː ˈrezədjuː

شکل جمع:

residues

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable formal C1

باقی‌مانده، پس‌مانده، مابقی، پسماند، قسمت‌ باقی‌مانده

The residue on the plate was hard to scrub off.

باقیمانده‌ی روی بشقاب به‌سختی پاک می‌شد.

After simplifying the equation, there was still some residue left.

پس‌از ساده کردن معادله، هنوز مقداری باقی‌مانده مانده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The residue of the stock was sold.

مابقی سهام فروخته شد.

noun countable

حقوق باقی‌مانده‌ی ماترک، باقی‌مانده‌ی دارایی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The residue of her estate was divided among her children.

باقی‌مانده‌ی دارایی او بین فرزندانش تقسیم شد.

He was surprised to learn he was the sole beneficiary of his uncle's residue.

او از اینکه فهمید تنها ذینفع از باقی‌مانده‌ی دارایی عمویش است، متحیر شد.

noun

یک واحد ساختاری (از مولکولی پیچیده)

The scientist analyzed the residue to determine its composition.

دانشمند این ساختار را برای تعیین ترکیبش تجزیه و تحلیل کرد.

Are amino acid residues from protein hydrolysis?

آیا اسیدهای آمینه واحد ساختاری حاصل از هیدرولیز پروتئین هستند؟

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد residue

  1. noun leftover part
    Synonyms:
    remainder remains leftovers rest excess extra scraps garbage trash junk leavings debris surplus balance remnant residual dregs scum dross shavings slag sewage heel parings residuum silt scourings orts
    Antonyms:
    core base

ارجاع به لغت residue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «residue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/residue

لغات نزدیک residue

پیشنهاد بهبود معانی