گذشتهی ساده:
resignedشکل سوم:
resignedاستعفا دادن، کنارهگیری کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
The minister of the interior resigned.
وزیر کشور استعفا کرد.
to resign one's post
از مقام خود کنارهگیری کردن
Ahmad was forced to resign.
احمد را وادار به استعفا کردند.
ورزش (شطرنج) انصراف دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The chess player decided to resign after realizing that victory was no longer possible.
این شطرنجباز پس از اینکه متوجه شد دیگر امکان پیروزی وجود ندارد تصمیم گرفت انصراف دهد.
Despite putting up a strong fight, the player eventually had to resign.
علیرغم اینکه این بازیکن کوششی فراوان انجام داد، در نهایت مجبور شد انصراف دهد.
صرفنظر کردن، چشمپوشی کردن، دست کشیدن
She resigned all her rights in that property.
او از تمام حقوق خود در آن ملک صرفنظر داد.
پذیرفتن، تن دادن
He is resigned to his fate.
او سرنوشت خود را پذیرفته است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «resign» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/resign