آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Retire

    rɪˈtaɪr rɪˈtaɪə

    گذشته‌ی ساده:

    retired

    شکل سوم:

    retired

    سوم‌شخص مفرد:

    retires

    وجه وصفی حال:

    retiring

    معنی retire | جمله با retire

    verb - intransitive B1

    کناره‌گیری کردن، استراحت کردن، بازنشسته شدن، پس رفتن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    After lunch, she retired to her study.

    پس از نهار به اتاق مطالعه‌ی خود رفت.

    For Nowruz, I would like to retire to a quiet place in the mountains.

    برای نوروز دوست دارم به جای دنجی در کوهستان پناه ببرم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I decided to retire early with a newspaper.

    تصمیم گرفتم زودتر به بستر بروم و روزنامه بخوانم.

    Our forces attacked the enemy and then retired to their positions.

    نیروهای ما به دشمن حمله کردند؛ سپس به مواضع خود بازگشتند.

    Their soldiers have retired to organize a fresh attack.

    سربازان آن‌ها برای سازماندهی به یک حمله‌ی جدید عقب‌نشینی کرده‌اند.

    I retired at the age of 64.

    من در 64 سالگی بازنشسته شدم.

    After the Revolution, he retired from politics.

    پس از انقلاب از سیاست کناره گرفت.

    The hurt boxer had to retire from the contest.

    بوکسور مصدوم مجبور شد از مسابقه کنار برود.

    verb - transitive

    بازنشسته کردن، استراحت دادن، کنار گذاشتن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    a retired professor

    استاد بازنشسته

    to retire old machinery

    ماشین‌آلات کهنه را کنار گذاشتن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She was retired on full pay.

    او را با حقوق کامل بازنشسته کردند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد retire

    1. verb leave a place or responsibility
      Synonyms:
      go go away leave depart exit withdraw remove recede retreat pull back fall back give way hand over relinquish resign give up work stop working get away take off run along separate part repeal rescind revoke yield surrender pull out get off turn in go to bed hit the sack secede decamp regress give ground sever connections absent oneself seclude oneself go to one’s room go to sleep deny oneself make vacant leave service rusticate
      Antonyms:
      enter join begin

    لغات هم‌خانواده retire

    noun
    retiree, retirement
    adjective
    retired, retiring
    verb - intransitive
    retire

    سوال‌های رایج retire

    گذشته‌ی ساده retire چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده retire در زبان انگلیسی retired است.

    شکل سوم retire چی میشه؟

    شکل سوم retire در زبان انگلیسی retired است.

    وجه وصفی حال retire چی میشه؟

    وجه وصفی حال retire در زبان انگلیسی retiring است.

    سوم‌شخص مفرد retire چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد retire در زبان انگلیسی retires است.

    ارجاع به لغت retire

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «retire» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/retire

    لغات نزدیک retire

    • - retinoscopy
    • - retinue
    • - retire
    • - retired
    • - retiree
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.