گذشتهی ساده:
decampedشکل سوم:
decampedسومشخص مفرد:
decampsوجه وصفی حال:
decampingخیمه بر بستن، رخت بر بستن، کوچ کردن، هزیمت کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
When she retuned, she discovered that the maid had picked her own clothes and decamped.
وقتی بازگشت دریافت که کلفت لباسهای خود را برداشته و پا به فرار گذاشته است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «decamp» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/decamp