ترک کردن، رها کردن، ول کردن، وا گذاردن، باقی گذاردن، به حال خود باقی گذاردن، اثر باقی گذاردن، (پیام و...) گذاشتن، برای بعد گذاشتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
He left just now.
او هماکنون رفت.
He spent his leave in Tehran.
او ایام مرخصی خود را در تهران گذراند.
Leave us go now!
حالا بگذار برویم!
Leave him alone, he is busy doing his homework!
سر به سرش نگذار؛ دارد مشق مینویسد!
Leave the door open!
در را باز بگذار!
He is on leave.
او در مرخصی است.
She asked leave to read a short statement.
او اجازه خواست که اظهاریهی کوتاهی را قرائت کند.
He left his wife and children and went abroad.
او زن و بچهاش را ترک کرد و به خارج رفت.
Don't eat it all, leave some for me too!
همهاش را نخور، قدری هم برای من بگذار!
I leave the decision up to you.
تصمیم را به عهدهی شما میگذارم.
The children were left penniless.
بچهها بیپول ماندند.
Leave my house at once!
فوراً خانهی مرا ترک کن!
Leave room in the car for your little sister!
برای خواهر کوچکت در ماشین جا بگذار!
The flood left them homeless.
سیل آنها را بیخانمان کرد.
The war left the country in ruins.
جنگ کشور را ویران کرد.
He is leaving tomorrow.
او فردا خواهد رفت.
Ali left his job.
علی کارش را ول کرد.
to leave the house
خانه را ترک کردن
He left Tehran two years ago.
او دو سال پیش از تهران رفت.
He left the book on the table and went out of the room.
کتاب را روی میز گذاشت و از اتاق بیرون رفت.
Ten minus two leaves eight.
ده منهای دو میشود هشت.
چیزی را به کسی)سپردن، به ارث گذاشتن، باقی مانده داشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He left footprints in the snow.
او در برف از خود جای پا باقی گذاشت.
He left his fortune to his daughter.
او ثروت خود را برای دخترش (به ارث) گذاشت.
The deceased leaves a widow and two children.
متوفی یک بیوهزن و دو فرزند به جا گذاشته است.
The project has been left unfinished.
طرح ناتمام باقی مانده است.
راه افتادن، حرکت کردن
He leaves his office every day at five.
هر روز ساعت پنج ادارهاش را ترک میکند.
اجازه، اذن، مرخصی، رخصت
متارکه کردن، قطع کردن، دست کشیدن
اذیت نکردن، به حال خود گذاشتن، هلیدن
اجازه خواستن
با اجازهی شما
در مرخصی، غایب با اجازه
همینه که هست (میخوای بخواه، نمیخوای نخواه) (میخوای قبول کن، میخوای رد کن)
(برای یافتن چیزی یا حل مسئلهای) از هیچ اقدامی فروگذار نکردن
همهی کوششهای ممکن را کردن، از هیچ اقدامی فروگذار نکردن
سری را که درد نمیکند، دستمال نمیبندند
خداحافظی کردن با
راهی شدن، عزیمت کردن، رفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «leave» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/leave