آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Leave

liːv liːv

گذشته‌ی ساده:

left

شکل سوم:

left

معنی leave | جمله با leave

verb - transitive A1

ترک کردن، رها کردن، ول کردن، وا گذاردن، باقی گذاردن، به حال خود باقی گذاردن، اثر باقی گذاردن، (پیام و...) گذاشتن، برای بعد گذاشتن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

He left just now.

او هم‌اکنون رفت.

He spent his leave in Tehran.

او ایام مرخصی خود را در تهران گذراند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Leave us go now!

حالا بگذار برویم!

Leave him alone, he is busy doing his homework!

سر به سرش نگذار؛ دارد مشق می‌نویسد!

Leave the door open!

در را باز بگذار!

He is on leave.

او در مرخصی است.

She asked leave to read a short statement.

او اجازه خواست که اظهاریه‌ی کوتاهی را قرائت کند.

He left his wife and children and went abroad.

او زن و بچه‌اش را ترک کرد و به خارج رفت.

Don't eat it all, leave some for me too!

همه‌اش را نخور، قدری هم برای من بگذار!

I leave the decision up to you.

تصمیم را به عهده‌ی شما می‌گذارم.

The children were left penniless.

بچه‌ها بی‌پول ماندند.

Leave my house at once!

فوراً خانه‌ی مرا ترک کن!

Leave room in the car for your little sister!

برای خواهر کوچکت در ماشین جا بگذار!

The flood left them homeless.

سیل آن‌ها را بی‌خانمان کرد.

The war left the country in ruins.

جنگ کشور را ویران کرد.

He is leaving tomorrow.

او فردا خواهد رفت.

Ali left his job.

علی کارش را ول کرد.

to leave the house

خانه را ترک کردن

He left Tehran two years ago.

او دو سال پیش از تهران رفت.

He left the book on the table and went out of the room.

کتاب را روی میز گذاشت و از اتاق بیرون رفت.

Ten minus two leaves eight.

ده منهای دو می‌شود هشت.

verb - transitive

چیزی را به کسی)سپردن، به ارث گذاشتن، باقی مانده داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He left footprints in the snow.

او در برف از خود جای پا باقی گذاشت.

He left his fortune to his daughter.

او ثروت خود را برای دخترش (به ارث) گذاشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The deceased leaves a widow and two children.

متوفی یک بیوه‌زن و دو فرزند به جا گذاشته است.

The project has been left unfinished.

طرح ناتمام باقی مانده است.

verb - intransitive

راه افتادن، حرکت کردن

He leaves his office every day at five.

هر روز ساعت پنج اداره‌اش را ترک می‌کند.

noun uncountable

اجازه، اذن، مرخصی، رخصت

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد leave

  1. verb depart, abandon physically
    Antonyms:
  1. verb forget, neglect
    Antonyms:

Phrasal verbs

leave off

متارکه کردن، قطع کردن، دست کشیدن

leave out

حذف کردن، از قلم انداختن

نادیده گرفتن، صرف‌نظر کردن

Collocations

leave alone

اذیت نکردن، به حال خود گذاشتن، هلیدن

beg leave

اجازه خواستن

by your leave

با اجازه‌ی شما

on leave

در مرخصی، غایب با اجازه

Idioms

take it or leave it

همینه که هست (می‌خوای بخواه، نمی‌خوای نخواه) (می‌خوای قبول کن، می‌خوای رد کن)

leave no stone unturned

(برای یافتن چیزی یا حل مسئله‌ای) از هیچ اقدامی فروگذار نکردن

همه‌ی کوشش‌های ممکن را کردن، از هیچ اقدامی فرو‌گذار نکردن

leave well enough alone

سری را که درد نمی‌کند، دستمال نمی‌بندند

take leave of

خداحافظی کردن با

take one's leave

راهی شدن، عزیمت کردن، رفتن

سوال‌های رایج leave

گذشته‌ی ساده leave چی میشه؟

گذشته‌ی ساده leave در زبان انگلیسی left است.

شکل سوم leave چی میشه؟

شکل سوم leave در زبان انگلیسی left است.

ارجاع به لغت leave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «leave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/leave

لغات نزدیک leave

پیشنهاد بهبود معانی