شکل جمع:
libertiesآزادی، اختیار، اجازه، فاعل مختاری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The oppressed citizens cried out for liberty.
شهروندان ستمدیده با فریاد و اعتراض خواهان آزادی شدند.
civil liberties
آزادیهای مدنی
political liberty
آزادی سیاسی
He was allowed only the liberty of his prison cell.
او فقط در سلول زندان خود آزادی عمل داشت.
I have the liberty of my brother's house.
من میتوانم آزادانه (بدون دعوت یا خبر قبلی) به خانهی برادرم رفتوآمد کنم.
The teacher granted the boy liberty to go out.
معلم به پسر اجازه داد که بیرون برود.
I am not at liberty to reveal his name.
اجازه ندارم نام او را آشکار کنم.
He took liberties with my daughter.
او نسبت به دختر من بهطور ناپسندی خودمانی رفتار کرد.
Don't take liberties with your health!
در حفظ سلامتی خود بیمحابا نباش!
While you were away, I took the liberty of smoking your cigarettes.
وقتی که بیرون بودی به خودم اجازه دادم که سیگارهایت را بکشم.
1- آزاد (از قید و غیره)، مختار 2- مجاز، پرگدار
take liberties with somebody (or something)
پررویی کردن، (در رفتار نسبت به شخص یا چیزی) پا از حد خود فرانهادن، گستاخی کردن، بیمحابا رفتار کردن، (بهطور ناروا) خودمانی رفتار کردن با، بیمحابا بودن
take the liberty of doing (something)
بدون اجازه کاری کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «liberty» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/liberty