با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Convenience

kənˈviːniəns kənˈviːniəns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    conveniences

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
آسودگی، راحتی، (در جمع) تسهیلات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- the convenience of travel by airplane
- راحتی سفر با هواپیما
- For your convenience ...
- برای آسایش شما ...
- I eat canned food for convenience.
- من برای سهولت غذای تو قوطی می‌خورم.
- equipped with all modern conveniences
- مجهز به کلیه‌ی تسهیلات مدرن
- You may decide at your convenience.
- هر هنگام بخواهید می‌توانید تصمیم بگیرید.
- Please answer at your earliest convenience.
- لطفاً در اولین فرصت پاسخ بدهید.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد convenience

  1. noun availability, usefulness; useful thing
    Synonyms: accessibility, accessory, accommodation, advancement, advantage, agreeableness, aid, amenity, appliance, appropriateness, assistance, avail, benefit, comfort, comforts, contribution, cooperation, decency, ease, enjoyment, facility, fitness, furtherance, handiness, help, life, luxury, means, ministration, ministry, openness, opportuneness, promotion, receptiveness, relief, satisfaction, service, serviceability, succor, suitability, suitableness, support, time saver, use, utility
    Antonyms: inconvenience, inexpedience, inutility, unsuitability, uselessness, waste
  2. noun spare time
    Synonyms: chance, freedom, hour, leisure, liberty, occasion, one’s own sweet time, opportunity, place, preference, spare moment, suitable time, whenever

Idioms

لغات هم‌خانواده convenience

ارجاع به لغت convenience

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «convenience» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/convenience

لغات نزدیک convenience

پیشنهاد بهبود معانی