شکل جمع:
livesحیات، مدت، زندگی، زیست، دوران زندگی، جان
Meat has a short shelf life.
(در فروشگاهها) گوشت زود فاسد میشود.
The earthquake took many lives.
زلزله تلفات زیادی به بار آورد.
I am indebted to you for life.
تا زندهام به تو مدیون خواهم بود.
For the life of me I don't know where he is.
به جان خودم قسم! نمیدانم کجاست.
Most fashions have a short life.
بیشتر مدها عمر کوتاهی دارند.
to breathe new life into something
جان تازهای به چیزی بخشیدن
Uncle Ahmad Khan was the life of our party.
عمو احمد خان شمع بزم ما بود.
Freedom of speech is the life of democracy.
آزادی بیان جان دمکراسی است.
He was fed up with his life.
او از جان خود سیر شده بود.
his early life
اوایل زندگانی او
a long life
عمر دراز
eternal life
عمر ابدی
interested in bird life
علاقهمند به زندگی پرندگان
All the lives lost in wars.
همهی کسانی که در جنگها تلف شدند.
Without her, life is unbearable.
زندگی بدون او، تحملناپذیر است.
Two people lost their lives in that accident.
دو نفر در آن حادثه جان خود را از دست دادند.
There was no sign of life in him.
اثری از حیات در او نبود.
military life
زندگی ارتشی
a life of ease
زندگی مرفه
... for it has life and sweet life is cherished.
... که جان دارد و جان شیرین خوش است.
زندگی نامه، شرح زندگی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the complete life of William Shakespeare
زندگینامهی کامل ویلیام شکسپیر
انسان زنده، آدم جاندار، شخص، نفر، موجودات، طبقهی ویژهای از جانداران
plant life
موجودات گیاهی
مدت قانونی بودن (یا معتبر بودن) مدرک و غیره
during the life of this insurance policy
تا هنگامی که این بیمهنامه به قوت خود باقی است
(هنر بهویژه نقاشی) ویژگیهای زندگی مانند، ویژگیهای چیزهای زنده، مدل زنده
a class in life
کلاس مدلهای زنده
سرچشمه ی شور و نشاط، شور و نشاط، سرزندگی، حرارت و اشتیاق
a young girl, full of life and optimism
دختری جوان پر از شور و نشاط و خوشبینی
مادام العمر، برای تمام طول عمر، ابد
life imprisonment
زندان ابد
a life sentence
حکم زندان ابد
جاندار، زنده
1- (از اغما یا بیهوشی) در آوردن، به هوش آوردن 2- احیا کردن، جان بخشیدن، نیرودادن
1- به هوش آمدن 2- شور و نشاط پیدا کردن
از روی مدل زنده، از روی زندگی واقعی
کشتن
خودکشی کردن، انتحار کردن
زندگی روزمره
بیمهی عمر، بیمهی زندگی
مسئلهی مرگ و زندگی، موضوع حیاتی، موضوع بسیار خطیر
1- رجوع شود به: 2 life-size- واقعاً، حقیقتاً
با کمال جدو جهد، برای جان بهدر بردن
(معمولاً در جملههای منفی) حتی به قیمت جان، هرطور که شده، به جان خودم قسم
یک فرصت دیگر (بهدست آوردن)، یک شانس دیگر
(عامیانه) اصلاً، هرگز، ابداً، به هیچوجه
تجربیات گسترده داشتن، دنیا دیده شدن
(امریکا- عامیانه) فاحشگی، حرفهی روسپیگری
(امریکا- عامیانه) زندگی پرتجمل، زندگی مرفه
کاملاً مثل نمونهی اصلی و زنده، عیناً، درست
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «life» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/life