شکل جمع:
soulsروح، روان، جان
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
He died and his soul went to heaven.
او مرد و روحش به بهشت رفت.
His soul is now at peace.
روان او اکنون در آرامش است.
مجازی روح
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This music has no soul.
این موسیقی بیروح است.
The artist's paintings were full of soul and emotion.
نقاشیهای این هنرمند سرشار از روح و احساس بود.
سول (نوعی موسیقی که به بیان احساسات عمیق میپردازد و خاستگاه آن به آمریکاییهای آفریقاییتبار برمیگردد)
Motown Records played a vital role in popularizing soul music in the 1960s and 1970s.
موتاون رکوردز در دههی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ نقشی اساسی در رواج سول ایفا کرد.
I love listening to soul.
عاشق گوش دادن به سول هستم.
شخص، آدم، فرد، نفر، کس
That poor soul has lost everything.
آن شخص بیچاره همهچیزش را از دست داده است.
His father is a kind soul.
پدرش آدم مهربانی است.
There wasn't a soul to be seen.
هیچکس دیده نمیشد.
انگلیسی آمریکایی افتخار به فرهنگ سیاهان
She carried the soul within her.
افتخار به فرهنگ سیاهان را در خود داشت.
The soul can be felt in the rhythms of their music.
افتخار به فرهنگ سیاهان را میتوان در ریتمهای موسیقی آنها حس کرد.
دین خدا (با S بزرگ) (در علم مسیحی)
The Soul guides us.
خدا ما را راهنمایی میکند.
I believe in Soul.
به خدا باور دارم.
رکن اصلی، بخش اصلی
The soul of a delicious meal is in the quality of its ingredients.
رکن اصلی یک غذای خوشمزه در کیفیت مواد آن است.
Love is the soul of any good relationship.
عشق بخش اصلی هر رابطهی خوب است.
انگلیسی آمریکایی مربوط به سیاهپوستان آمریکایی
the soul food
غذای سیاهپوستان آمریکایی
The soul music playing in the background created an inviting atmosphere.
موسیقی سیاهپوستان آمریکایی (سول) که در پسزمینه پخش میشد، فضایی جذاب ایجاد کرد.
راز دل خود را گفتن، صمیمانه درد دل کردن
جان به در بردن، زنده ماندن، دوام آوردن
the eyes are the mirrors of the soul (or mind)
چشم دریچهی روح (یا اندیشه) است
از دل و جان، با تمام نیرو
کلمهی «Soul» در زبان فارسی به «روح» ترجمه میشود.
«روح» مفهومی است که در بسیاری از فرهنگها و باورهای معنوی به عنوان جوهر غیرمادی و اساس وجود انسان مطرح میشود. برخلاف جسم که مادهای فیزیکی است، روح به عنوان بخش معنوی، جاودانه و ناپیدای انسان در نظر گرفته میشود که احساسات، افکار، و شخصیت فرد را شکل میدهد. این مفهوم در فلسفه، ادبیات، هنر و عرفان جایگاه ویژهای دارد.
از دیدگاه فلسفی، روح به عنوان جوهر یا ذات انسان شناخته میشود که جدا از جسم وجود دارد و پس از مرگ نیز باقی میماند. بسیاری از مکاتب فکری به بررسی ماهیت روح، رابطه آن با بدن و نقش آن در تجربه انسانی پرداختهاند. در ادبیات و هنر، روح نمادی از عمیقترین احساسات، خواستهها و هویت فرد است که به بیان و تصویر کشیده میشود.
در هنرهای تجسمی و موسیقی، مفهوم روح اغلب به احساسات و حالات درونی انسان اشاره دارد. برای مثال، موسیقی روحانگیز یا نقاشیهایی که روح را به صورت نمادین به تصویر میکشند، تلاش میکنند به نوعی ارتباط میان دنیای مادی و معنوی برقرار کنند. این نشاندهنده اهمیت عمیق روح در تجربههای انسانی است که فراتر از ظاهر و جسم است.
از منظر معنوی و مذهبی، روح به عنوان عنصری مقدس و اتصالدهنده انسان به عالم ماوراء تلقی میشود. بسیاری از آیینها بر پاکسازی و پرورش روح تاکید دارند و آن را مرکز زندگی معنوی میدانند. مراقبه، دعا، و آیینهای خاص به منظور تقویت و آرامش روح انجام میشوند.
«روح» مفهومی است که فراسوی تعریفهای ساده قرار دارد و همواره موضوعی الهامبخش برای تفکر، خلق آثار هنری و جستجوی معنویت بوده است. این واژه نشاندهنده بخشی از انسان است که با جسم متفاوت است اما به شدت بر کیفیت زندگی و هویت فرد تاثیرگذار است.
شکل جمع soul در زبان انگلیسی souls است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «soul» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/soul