امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Intellect

ˈɪntəlekt ˈɪntəlekt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C2
هوش، فهم، قوه درک، عقل، خرد، سابقه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The intellect separates humans from animals.
- خرد انسان را از جانوران جدا می‌سازد.
- a man of intellect and learning
- مردی باهوش و دانشمند
- His intellect astounded me.
- تیز هوشی او مرا به شگفتی انداخت.
- one of the great intellects of the sixteenth century
- یکی از هوشمندان بزرگ سده‌ی شانزدهم
- The intellect of the city recognized his superiority.
- خردمندان شهر برتری او را تشخیص دادند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intellect

  1. noun capability of the mind; someone with capable mind
    Synonyms:
    ability acumen brains cerebration comprehension egghead genius intellectual intellectuality intelligence intuition judgment mentality mind psyche pundit reason savvy sense smarts thinker understanding what it takes wits
    Antonyms:
    ignorance

ارجاع به لغت intellect

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intellect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intellect

لغات نزدیک intellect

پیشنهاد بهبود معانی