فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Intuition

-tu- / / -tju- ˌɪntjuˈɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    intuitions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun C2
    درک مستقیم، انتقال، کشف، دریافت ناگهانی، فراست، بصیرت، بینش، شهود، اشراق
    • - I knew by intuition that it was time to act.
    • - به من الهام شده بود که هنگام عمل فرارسیده است.
    • - my intuitions have led me to conclude that...
    • - احساس من مرا به این نتیجه رسانده است که ...
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد intuition

  1. noun insight
    Synonyms: clairvoyance, discernment, divination, ESP, feeling, foreknowledge, gut reaction, hunch, innate knowledge, inspiration, instinct, intuitiveness, nose, penetration, perception, perceptivity, premonition, presentiment, second sight, sixth sense
    Antonyms: knowledge, reason, reasoning

ارجاع به لغت intuition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intuition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intuition

لغات نزدیک intuition

پیشنهاد بهبود معانی