فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Nose

noʊz nəʊz

گذشته‌ی ساده:

nosed

شکل سوم:

nosed

سوم‌شخص مفرد:

noses

وجه وصفی حال:

nosing

شکل جمع:

noses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1

بینی، دماغ

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

He has a big nose.

او دماغ بزرگی دارد.

I have a cold and my nose is stopped up.

سرماخورده‌ام و دماغم گرفته است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a swollen nose

بینی بادکرده

I hit the shark on the nose with an oar.

با پارو زدم به پوز کوسه ماهی.

noun countable

غذا و آشپزی بو، عطر، رایحه (شراب)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

She swirled the wine in her glass to release its full nose before tasting it.

او شراب را در لیوانش چرخاند تا پیش‌از اینکه آن را بچشد، بوی کامل آن آزاد شود.

The delicate nose of this wine reveals aromas of ripe fruit and flowers.

عطر خاص این شراب، رایحه‌‌ی میوه‌های رسیده و گل‌ها را نشان می‌دهد.

noun countable

دماغه، نوک، جلو، سر (بخش جلویی وسیله‌ی نقلیه، معمولاً هواپیما)

The nose of the airplane is painted red.

جلوی هواپیما را رنگ قرمز زده‌اند.

The nose of the plane was designed to reduce air resistance during flight.

نوک هواپیما به‌گونه‌ای طراحی شده بود که درطول پرواز، مقاومت هوا را کاهش دهد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the nose section of a rocket

بخش پیشین موشک

noun uncountable

حس بویایی، شامه، شم

This dog has a good nose.

این سگ حس بویایی نیرومندی دارد.

The nose can distinguish thousands of different odors.

حس بویایی می‌تواند هزاران بوی مختلف را تشخیص دهد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He doesn't have the nose for this job.

او شم این کار را ندارد.

He has a nose for the news.

او اخبار را خوب درک می‌کند.

verb - intransitive informal

سرک کشیدن، فضولی کردن، جست‌وجو کردن، دنبال چیزی گشتن (معمولاً چیزی که کسی دوست ندارد پیدا شود)

She was always nosing into other people’s business.

او همیشه در کارهای دیگران سرک می‌کشید.

I asked her to stop nosing into my affairs.

از او خواستم که در کارهای من فضولی نکند.

verb - intransitive verb - transitive

آرام حرکت دادن، با احتیاط جلو بردن (وسیله‌ی نقلیه)

The ship nosed its way into the harbor.

کشتی رو به جلو وارد لنگرگاه شد.

The driver nosed the bus forward, inching through the narrow alley.

راننده‌ی اتوبوس با احتیاط آن را جلو برد و از کوچه‌ی تنگ عبور کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The airplane nosed down.

هواپیما به پایین حرکت کرد.

verb - transitive

بو کشیدن، استشمام کردن

The dog came up and nosed her affectionately.

سگ جلو آمد و با عشق و علاقه او را بو کشید.

He nosed the flowers, enjoying their sweet fragrance.

او گل‌ها را استشمام کرد و از عطر شیرین آن‌ها لذت برد.

verb - transitive

با پوزه حرکت دادن، با بینی هل دادن

The dog nosed the door open.

سگ با پوزه‌اش در را باز کرد.

Wolves had nosed aside some of the rocks.

گرگ‌ها مقداری از سنگ‌ها را با پوزه کنار زده بودند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nose

  1. noun smelling organ of animate being
    Synonyms:
    sniffer snoot schnoz smeller sneezer sniffer snout proboscis muzzle bill beak nostrils nares snuffer whiffer horn adenoids olfactory nerves
  1. verb detect, search
    Synonyms:
    examine inspect search smell sniff snoop pry meddle scent mouse busybody
  1. noun skill in perceiving, discriminating, or judging
    Synonyms:
    acumen astuteness clear-sightedness discernment discrimination eye keenness penetration perceptiveness percipience percipiency perspicacity sagacity sageness shrewdness wit
  1. verb to look into or inquire about curiously, inquisitively, or in a meddlesome fashion.
    Synonyms:
    pry search Also used with around: poke inspect intrude horn in snoop poke
  1. verb to perceive with the olfactory sense
    Synonyms:
    scent smell sniff beak bill busybody conk detect flair gift investigate nuzzle knack meddle muffle muzzle nozzle poke snuff proboscis pry schnoz schnozz schnozzle whiff smeller sniffer snoop snoot snout spy wind

Phrasal verbs

nose out

1- با تفاوت کم شکست دادن 2- بوکشیدن و پیبردن

Collocations

blow one's nose

دماغ خود را گرفتن (با دستمال و غیره)، بینی خود را پاک کردن

speak through one's nose

تو دماغی حرف زدن

straight nose

بینی صاف

upturned nose

بینی سربالا

put the nose to the grindstone

سخت کار کردن، سر به کار بودن

Idioms

by a nose

1- (مسابقه‌ی اسب‌دوانی و غیره) به طول یک پوزه، به درازی بینی اسب 2- به مقدار کم، با امتیاز یا فاصله‌ی کمی، با کمی تفاوت

count noses

(عامیانه) حضوروغیاب کردن، حاضران را شمردن

cut off one's nose to spite one's face

به منافع خود ضرر زدن (مثل الاغی که از لج ارباب خود را غرق کند)

follow one's nose

سرراست رفتن، مستقیم جلو رفتن

get up someone's nose

(انگلیس - عامیانه) موی دماغ کسی شدن، مزاحم شدن

Idioms بیشتر

have one's nose out of joint

برزخ شدن، آزرده شدن، کلافه شدن

keep one's nose clean

(عامیانه) کار بد یا غیرقانونی‌نکردن

lead by the nose

مجبور به پیروی یا اطاعت بی‌چون و چرا کردن

(کسی را) کاملاً زیر مهار‌کشیدن، کاملاً مسلط‌بودن (بر کسی)

look down one's nose at

(عامیانه) با نخوت نظر افکندن بر، ابرو بالا انداختن

on the nose

(عامیانه) درست، روی هدف، کاملاً صحیح

pay through the nose

مغبون شدن، (برای چیزی) زیادی پول دادن

poke one's nose into someone's affairs

در کار دیگران فضولی کردن، دخالت بیجا کردن

rub someone's nose in

اشتباهات و غیره‌ی کسی را یادآوری کردن، سرکوفت زدن

turn up one's nose at

اه و پیف کردن، دماغ خود را سربالا گرفتن، تکبر داشتن

under one's (very) nose

آشکارا، در ملاء عام

keep one's nose to the grindstone

سخت و مداوم کار کردن، بی‌امان کوشیدن، بکوب کار کردن، با تمام وجود تلاش کردن

pay through the nose (for something)

مغبون شدن، (در خرید) گول خوردن

poke one's nose into (something)

(درباره‌ی چیز) کنجکاوی بیجا به خرج دادن، فضولی کردن

rub someone's nose in it (or in the dirt)

با تذکر خطاهای قبلی کسی را تنبیه یا تحقیر کردن

be no skin off one's back (or nose)

(عامیانه) عین خیال کسی نبودن، اصلاً به کسی آسیب نرساندن

thumb one's nose (at someone or something)

تحقیر کردن، ناچیز شمردن، دست‌کم گرفتن، جدی نگرفتن، بی‌اهمیت جلوه دادن

سوال‌های رایج nose

معنی nose به فارسی چی میشه؟

کلمه "nose" در زبان انگلیسی به معنای "بینی" است و در زبان فارسی نیز به همین معنا استفاده می‌شود. بینی یکی از اعضای حیاتی و مهم بدن انسان و بسیاری از حیوانات است که نقش‌های متعددی در زندگی روزمره و سلامت عمومی ایفا می‌کند. در اینجا به توضیحاتی درباره‌ی بینی، معانی و نکات جالب آن می‌پردازیم.

ساختار بینی

بینی از دو قسمت اصلی تشکیل شده است: بخش خارجی که شامل سوراخ‌ها (ناحیه‌ی بینی) و بخش داخلی که شامل حفره‌های بینی است. بینی همچنین شامل غضروف و استخوان است که به شکل و ساختار آن کمک می‌کند. در داخل بینی، مژک‌ها و غشاهای مخاطی وجود دارند که به فیلتر کردن و مرطوب کردن هوای ورودی کمک می‌کنند.

عملکرد بینی

بینی وظایف متعددی دارد:

- تنفس: اصلی‌ترین وظیفه بینی، گرفتن هوا از محیط و انتقال آن به ریه‌ها است.

- بویایی: بینی نقش مهمی در حس بویایی دارد. سلول‌های حسی در بخش بالایی حفره‌ی بینی، بوها را شناسایی می‌کنند.

- فیلتر کردن: بینی خاک، گرد و غبار و میکروب‌ها را از هوا فیلتر می‌کند و به سلامت دستگاه تنفسی کمک می‌کند.

- تنظیم دما و رطوبت: بینی هوا را گرم و مرطوب می‌کند تا به ریه‌ها برسد.

نکات جالب درباره بینی

- حس بویایی: بینی می‌تواند حدود ۱۰۰۰۰۰ نوع بو را شناسایی کند و این حس در انسان‌ها از سایر حس‌ها مانند بینایی و شنوایی قوی‌تر است.

- تغییرات در شکل بینی: شکل بینی تحت تأثیر عوامل ژنتیکی و محیطی قرار می‌گیرد. به عنوان مثال، در برخی فرهنگ‌ها، بینی‌های بزرگ‌تر یا کوچک‌تر به عنوان زیبایی شناخته می‌شوند.

- رابطه با احساسات: بینی می‌تواند تحت تأثیر احساسات قرار گیرد؛ مثلاً در موقعیت‌های استرس‌زا، ممکن است فردی احساس کند که بینی‌اش داغ شده است.

مشکلات و بیماری‌ها

بینی ممکن است دچار مشکلاتی از جمله عفونت، آلرژی یا انحراف شود. بیماری‌هایی مانند سینوزیت، رینیت و پولیپ بینی از شایع‌ترین مشکلاتی هستند که ممکن است افراد با آن‌ها مواجه شوند. در این موارد، درمان‌های مختلفی از جمله داروهای ضدالتهاب و آنتی‌بیوتیک‌ها وجود دارد.

نکات فرهنگی و اجتماعی

بینی در فرهنگ‌های مختلف نمادهای متفاوتی دارد. در برخی از فرهنگ‌ها، بینی بزرگ به عنوان نشانه‌ای از قدرت و احترام شناخته می‌شود، در حالی که در دیگر فرهنگ‌ها ممکن است به عنوان ویژگی منفی در نظر گرفته شود. همچنین، در هنر و ادبیات، بینی به عنوان نماد شخصیت و ویژگی‌های فردی نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد.

ارجاع به لغت nose

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nose» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nose

لغات نزدیک nose

پیشنهاد بهبود معانی