گذشتهی ساده:
nosedشکل سوم:
nosedسومشخص مفرد:
nosesوجه وصفی حال:
nosingشکل جمع:
nosesبینی، دماغ
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
He has a big nose.
او دماغ بزرگی دارد.
I have a cold and my nose is stopped up.
سرماخوردهام و دماغم گرفته است.
a swollen nose
بینی بادکرده
I hit the shark on the nose with an oar.
با پارو زدم به پوز کوسه ماهی.
غذا و آشپزی بو، عطر، رایحه (شراب)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She swirled the wine in her glass to release its full nose before tasting it.
او شراب را در لیوانش چرخاند تا پیشاز اینکه آن را بچشد، بوی کامل آن آزاد شود.
The delicate nose of this wine reveals aromas of ripe fruit and flowers.
عطر خاص این شراب، رایحهی میوههای رسیده و گلها را نشان میدهد.
دماغه، نوک، جلو، سر (بخش جلویی وسیلهی نقلیه، معمولاً هواپیما)
The nose of the airplane is painted red.
جلوی هواپیما را رنگ قرمز زدهاند.
The nose of the plane was designed to reduce air resistance during flight.
نوک هواپیما بهگونهای طراحی شده بود که درطول پرواز، مقاومت هوا را کاهش دهد.
the nose section of a rocket
بخش پیشین موشک
حس بویایی، شامه، شم
This dog has a good nose.
این سگ حس بویایی نیرومندی دارد.
The nose can distinguish thousands of different odors.
حس بویایی میتواند هزاران بوی مختلف را تشخیص دهد.
He doesn't have the nose for this job.
او شم این کار را ندارد.
He has a nose for the news.
او اخبار را خوب درک میکند.
سرک کشیدن، فضولی کردن، جستوجو کردن، دنبال چیزی گشتن (معمولاً چیزی که کسی دوست ندارد پیدا شود)
She was always nosing into other people’s business.
او همیشه در کارهای دیگران سرک میکشید.
I asked her to stop nosing into my affairs.
از او خواستم که در کارهای من فضولی نکند.
آرام حرکت دادن، با احتیاط جلو بردن (وسیلهی نقلیه)
The ship nosed its way into the harbor.
کشتی رو به جلو وارد لنگرگاه شد.
The driver nosed the bus forward, inching through the narrow alley.
رانندهی اتوبوس با احتیاط آن را جلو برد و از کوچهی تنگ عبور کرد.
The airplane nosed down.
هواپیما به پایین حرکت کرد.
بو کشیدن، استشمام کردن
The dog came up and nosed her affectionately.
سگ جلو آمد و با عشق و علاقه او را بو کشید.
He nosed the flowers, enjoying their sweet fragrance.
او گلها را استشمام کرد و از عطر شیرین آنها لذت برد.
با پوزه حرکت دادن، با بینی هل دادن
The dog nosed the door open.
سگ با پوزهاش در را باز کرد.
Wolves had nosed aside some of the rocks.
گرگها مقداری از سنگها را با پوزه کنار زده بودند.
1- با تفاوت کم شکست دادن 2- بوکشیدن و پیبردن
دماغ خود را گرفتن (با دستمال و غیره)، بینی خود را پاک کردن
تو دماغی حرف زدن
بینی صاف
بینی سربالا
put the nose to the grindstone
سخت کار کردن، سر به کار بودن
1- (مسابقهی اسبدوانی و غیره) به طول یک پوزه، به درازی بینی اسب 2- به مقدار کم، با امتیاز یا فاصلهی کمی، با کمی تفاوت
(عامیانه) حضوروغیاب کردن، حاضران را شمردن
cut off one's nose to spite one's face
به منافع خود ضرر زدن (مثل الاغی که از لج ارباب خود را غرق کند)
سرراست رفتن، مستقیم جلو رفتن
(انگلیس - عامیانه) موی دماغ کسی شدن، مزاحم شدن
برزخ شدن، آزرده شدن، کلافه شدن
(عامیانه) کار بد یا غیرقانونینکردن
مجبور به پیروی یا اطاعت بیچون و چرا کردن
(کسی را) کاملاً زیر مهارکشیدن، کاملاً مسلطبودن (بر کسی)
(عامیانه) با نخوت نظر افکندن بر، ابرو بالا انداختن
(عامیانه) درست، روی هدف، کاملاً صحیح
مغبون شدن، (برای چیزی) زیادی پول دادن
poke one's nose into someone's affairs
در کار دیگران فضولی کردن، دخالت بیجا کردن
اشتباهات و غیرهی کسی را یادآوری کردن، سرکوفت زدن
اه و پیف کردن، دماغ خود را سربالا گرفتن، تکبر داشتن
آشکارا، در ملاء عام
keep one's nose to the grindstone
سخت و مداوم کار کردن، بیامان کوشیدن، بکوب کار کردن، با تمام وجود تلاش کردن
pay through the nose (for something)
مغبون شدن، (در خرید) گول خوردن
(as) plain as the nose on one's face
آشکار، هویدا
poke one's nose into (something)
(دربارهی چیز) کنجکاوی بیجا به خرج دادن، فضولی کردن
rub someone's nose in it (or in the dirt)
با تذکر خطاهای قبلی کسی را تنبیه یا تحقیر کردن
be no skin off one's back (or nose)
(عامیانه) عین خیال کسی نبودن، اصلاً به کسی آسیب نرساندن
thumb one's nose (at someone or something)
تحقیر کردن، ناچیز شمردن، دستکم گرفتن، جدی نگرفتن، بیاهمیت جلوه دادن
کلمه "nose" در زبان انگلیسی به معنای "بینی" است و در زبان فارسی نیز به همین معنا استفاده میشود. بینی یکی از اعضای حیاتی و مهم بدن انسان و بسیاری از حیوانات است که نقشهای متعددی در زندگی روزمره و سلامت عمومی ایفا میکند. در اینجا به توضیحاتی دربارهی بینی، معانی و نکات جالب آن میپردازیم.
ساختار بینی
بینی از دو قسمت اصلی تشکیل شده است: بخش خارجی که شامل سوراخها (ناحیهی بینی) و بخش داخلی که شامل حفرههای بینی است. بینی همچنین شامل غضروف و استخوان است که به شکل و ساختار آن کمک میکند. در داخل بینی، مژکها و غشاهای مخاطی وجود دارند که به فیلتر کردن و مرطوب کردن هوای ورودی کمک میکنند.
عملکرد بینی
بینی وظایف متعددی دارد:
- تنفس: اصلیترین وظیفه بینی، گرفتن هوا از محیط و انتقال آن به ریهها است.
- بویایی: بینی نقش مهمی در حس بویایی دارد. سلولهای حسی در بخش بالایی حفرهی بینی، بوها را شناسایی میکنند.
- فیلتر کردن: بینی خاک، گرد و غبار و میکروبها را از هوا فیلتر میکند و به سلامت دستگاه تنفسی کمک میکند.
- تنظیم دما و رطوبت: بینی هوا را گرم و مرطوب میکند تا به ریهها برسد.
نکات جالب درباره بینی
- حس بویایی: بینی میتواند حدود ۱۰۰۰۰۰ نوع بو را شناسایی کند و این حس در انسانها از سایر حسها مانند بینایی و شنوایی قویتر است.
- تغییرات در شکل بینی: شکل بینی تحت تأثیر عوامل ژنتیکی و محیطی قرار میگیرد. به عنوان مثال، در برخی فرهنگها، بینیهای بزرگتر یا کوچکتر به عنوان زیبایی شناخته میشوند.
- رابطه با احساسات: بینی میتواند تحت تأثیر احساسات قرار گیرد؛ مثلاً در موقعیتهای استرسزا، ممکن است فردی احساس کند که بینیاش داغ شده است.
مشکلات و بیماریها
بینی ممکن است دچار مشکلاتی از جمله عفونت، آلرژی یا انحراف شود. بیماریهایی مانند سینوزیت، رینیت و پولیپ بینی از شایعترین مشکلاتی هستند که ممکن است افراد با آنها مواجه شوند. در این موارد، درمانهای مختلفی از جمله داروهای ضدالتهاب و آنتیبیوتیکها وجود دارد.
نکات فرهنگی و اجتماعی
بینی در فرهنگهای مختلف نمادهای متفاوتی دارد. در برخی از فرهنگها، بینی بزرگ به عنوان نشانهای از قدرت و احترام شناخته میشود، در حالی که در دیگر فرهنگها ممکن است به عنوان ویژگی منفی در نظر گرفته شود. همچنین، در هنر و ادبیات، بینی به عنوان نماد شخصیت و ویژگیهای فردی نیز مورد استفاده قرار میگیرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nose» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nose