گذشتهی ساده:
nosedشکل سوم:
nosedسومشخص مفرد:
nosesوجه وصفی حال:
nosingشکل جمع:
nosesتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
1- با تفاوت کم شکست دادن 2- بوکشیدن و پیبردن
دماغ خود را گرفتن (با دستمال و غیره)، بینی خود را پاک کردن
تو دماغی حرف زدن
1- (مسابقهی اسبدوانی و غیره) به طول یک پوزه، به درازی بینی اسب 2- به مقدار کم، با امتیاز یا فاصلهی کمی، با کمی تفاوت
(عامیانه) حضوروغیاب کردن، حاضران را شمردن
cut off one's nose to spite one's face
به منافع خود ضرر زدن (مثل الاغی که از لج ارباب خود را غرق کند)
سرراست رفتن، مستقیم جلو رفتن
(انگلیس - عامیانه) موی دماغ کسی شدن، مزاحم شدن
برزخ شدن، آزرده شدن، کلافه شدن
(عامیانه) کار بد یا غیرقانونینکردن
مجبور به پیروی یا اطاعت بیچون و چرا کردن
(کسی را) کاملاً زیر مهارکشیدن، کاملاً مسلطبودن (بر کسی)
(عامیانه) با نخوت نظر افکندن بر، ابرو بالا انداختن
(عامیانه) درست، روی هدف، کاملاً صحیح
مغبون شدن، (برای چیزی) زیادی پول دادن
poke one's nose into someone's affairs
در کار دیگران فضولی کردن، دخالت بیجا کردن
اشتباهات و غیرهی کسی را یادآوری کردن، سرکوفت زدن
اه و پیف کردن، دماغ خود را سربالا گرفتن، تکبر داشتن
آشکارا، در ملاء عام
keep one's nose to the grindstone
سخت و مداوم کار کردن، بیامان کوشیدن، بکوب کار کردن، با تمام وجود تلاش کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nose» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nose