آخرین به‌روزرسانی:

Flair

fler fleə

شکل جمع:

flairs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1

شامه سگ، بویایی، (مجا) قوه تشخیص، فراست، استعداد، خصیصه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

He had a flair for classical music.

او شم موسیقی کلاسیک داشت.

He did every thing with a flair.

او در کارهایش سیلقه و ذوق خاصی به خرج می‌داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flair

  1. noun talent, style
    Synonyms:
    ability gift aptitude faculty knack genius mastery taste feel style elegance accomplishment aptness turn head chic dash presence panache glamour zip splash pizzazz shine bent
    Antonyms:
    inability incapacity ineptness ineptitude

ارجاع به لغت flair

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flair» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flair

لغات نزدیک flair

پیشنهاد بهبود معانی