گذشتهی ساده:
giftedشکل سوم:
giftedسومشخص مفرد:
giftsوجه وصفی حال:
giftingشکل جمع:
giftsهدیه، کادو، پیشکش، رهآورد، تحفه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
He opened the gift with excitement.
او با هیجان کادو را باز کرد.
The charity event collected gifts for underprivileged children.
در این مراسم خیریه هدایایی برای کودکان بیبضاعت جمعآوری شد.
She received a beautiful gift for her birthday.
او برای تولدش هدیهی زیبایی دریافت کرد.
مفت، مفتومجانی، مفتکی، ساده، بیدردسر، عین آب خوردن (چیزی که بهطرز شگفتآوری ارزان یا آسان است)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The goal we received was a real gift.
گلی که خوردیم خیلی مفت بود.
The price of the shirt was unbelievable; it was a gift!
قیمت پیراهن باورنکردنی بود؛ مفتومجانی بود!
استعداد، توانایی، قابلیت، توانمندی، موهبت، قریحه، قدرت خاص
The musician's gift for playing the piano is truly remarkable.
توانایی این نوازنده در نواختن پیانو واقعاً قابلتوجه است.
They recognized her gift in mathematics at an early age.
آنها استعداد او در ریاضیات را از سنین پایین تشخیص دادند.
اعطا کردن، پیشکش کردن، هدیه دادن، کادو دادن، بخشیدن، تقدیم کردن
She gifted me a beautiful handmade scarf for my birthday.
او برای تولدم به من شالگردن دستباف زیبایی هدیه داد.
I want to gift you my favorite painting as a token of appreciation.
به نشانهی قدردانی از شما، میخواهم نقاشی مورد علاقهام را به شما تقدیم کنم.
هبه نامه
استعداد خوشبیانی، دهانگرمی، خوشصحبتی
to look a gift horse in the mouth
از هدیهی دریافتی عیب گرفتن، دندان اسب پیشکشی را شمردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gift» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gift