امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Gift

ɡɪft ɡɪft
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    gifted
  • شکل سوم:

    gifted
  • سوم‌شخص مفرد:

    gifts
  • وجه وصفی حال:

    gifting
  • شکل جمع:

    gifts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
هدیه، کادو، پیشکش، ره‌آورد، تحفه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He opened the gift with excitement.
- او با هیجان کادو را باز کرد.
- The charity event collected gifts for underprivileged children.
- در این مراسم خیریه هدایایی برای کودکان بی‌بضاعت جمع‌آوری شد.
- She received a beautiful gift for her birthday.
- او برای تولدش هدیه‌ی زیبایی دریافت کرد.
noun countable informal
مفت، مفت‌ومجانی، مفتکی، ساده، بی‌دردسر، عین آب خوردن (چیزی که به‌طرز شگفت‌آوری ارزان یا آسان است)
- The goal we received was a real gift.
- گلی که خوردیم خیلی مفت بود.
- The price of the shirt was unbelievable; it was a gift!
- قیمت پیراهن باورنکردنی بود؛ مفت‌ومجانی بود!
noun countable C1
استعداد، توانایی، قابلیت، توانمندی، موهبت، قریحه، قدرت خاص
- The musician's gift for playing the piano is truly remarkable.
- توانایی این نوازنده در نواختن پیانو واقعاً قابل‌توجه است.
- They recognized her gift in mathematics at an early age.
- آن‌ها استعداد او در ریاضیات را از سنین پایین تشخیص دادند.
verb - transitive
اعطا کردن، پیشکش کردن، هدیه دادن، کادو دادن، بخشیدن، تقدیم کردن
- She gifted me a beautiful handmade scarf for my birthday.
- او برای تولدم به من شال‌گردن دست‌باف زیبایی هدیه داد.
- I want to gift you my favorite painting as a token of appreciation.
- به نشانه‌ی قدردانی از شما، می‌خواهم نقاشی مورد علاقه‌ام را به شما تقدیم کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gift

  1. noun something given freely, for no recompense
    Synonyms:
    allowance alms award benefaction benefit bequest bestowal bonus boon bounty charity contribution courtesy dispensation donation endowment fairing favor giveaway goodie grant gratuity hand hand-me-down handout honorarium lagniappe largesse legacy libation oblation offering offertory philanthropy pittance premium present presentation provision ration relief remembrance remittance reward souvenir subscription subsidy tip token tribute write-off
    Antonyms:
    forfeit loss penalty
  1. noun talent, aptitude
    Synonyms:
    ability accomplishment acquirement aptness attainment attribute bent capability capacity endowment faculty flair forte genius head instinct knack leaning nose numen power propensity set specialty turn

Collocations

  • the gift of gab

    استعداد خوش‌بیانی، دهان‌گرمی، خوش‌صحبتی

Idioms

ارجاع به لغت gift

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gift» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gift

لغات نزدیک gift

پیشنهاد بهبود معانی