شکل جمع:
remembrancesیادآوری، تذکر، خاطر، ذهن، یادگاری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He paints only from remembrance.
او فقط با استفاده از حافظهاش نقاشی میکند.
remembrances of my childhood days
یادآوری روزهای کودکی من
remembrances of the past
خاطرات گذشته
the city's ruins which were the remembrances of that bloody war
ویرانههای شهر که یادگار آن جنگ خونین بود
Give my remembrances to them.
سلام مرا به آنها برسان.
in remembrances of the war dead
در بزرگداشت کشتهشدگان جنگ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «remembrance» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/remembrance