فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Flashback

ˈflæʃbæk ˈflæʃbæk

گذشته‌ی ساده:

flashbacked

شکل سوم:

flashbacked

سوم‌شخص مفرد:

flashbacks

وجه وصفی حال:

flashbacking

شکل جمع:

flashbacks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable C2

فلش‌بک (صحنه‌ای از گذشته در فیلم و سریال)

The director used flashbacks to tell the story non-linearly.

کارگردان برای روایت غیرخطی داستان از فلش‌بک استفاده کرد.

The flashback helped explain why he feared the dark.

فلش‌بک کمک کرد بفهمیم چرا او از تاریکی می‌ترسد.

noun countable C2

خاطره، یادآوری (معمولاً خاطره‌ای بد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The war veteran suffered from flashbacks of the battlefield.

کهنه‌سرباز از یادآوری‌های وحشتناک میدان جنگ رنج می‌برد.

She couldn’t stop having flashbacks of the night she lost her friend.

او نمی‌توانست از خاطره‌ی شب از دست دادن دوستش دست بکشد.

verb - intransitive

به خاطر آوردن، به یاد آوردن، فلش‌بک زدن

During the interview, he flashed back to his childhood struggles.

درطول مصاحبه، به یاد سختی‌های دوران کودکی‌اش افتاد.

He flashed back to the day they first met.

او روزی را به خاطر آورد که برای اولین بار همدیگر را ملاقات کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flashback

  1. noun remembrance
    Synonyms:
    memory recall recollection reminiscence nostalgia thoughts of the past reliving flash from the past hallucination voice from the past

ارجاع به لغت flashback

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flashback» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flashback

لغات نزدیک flashback

پیشنهاد بهبود معانی