گذشتهی ساده:
flashbackedشکل سوم:
flashbackedسومشخص مفرد:
flashbacksوجه وصفی حال:
flashbackingشکل جمع:
flashbacksفلشبک (صحنهای از گذشته در فیلم و سریال)
The director used flashbacks to tell the story non-linearly.
کارگردان برای روایت غیرخطی داستان از فلشبک استفاده کرد.
The flashback helped explain why he feared the dark.
فلشبک کمک کرد بفهمیم چرا او از تاریکی میترسد.
خاطره، یادآوری (معمولاً خاطرهای بد)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The war veteran suffered from flashbacks of the battlefield.
کهنهسرباز از یادآوریهای وحشتناک میدان جنگ رنج میبرد.
She couldn’t stop having flashbacks of the night she lost her friend.
او نمیتوانست از خاطرهی شب از دست دادن دوستش دست بکشد.
به خاطر آوردن، به یاد آوردن، فلشبک زدن
During the interview, he flashed back to his childhood struggles.
درطول مصاحبه، به یاد سختیهای دوران کودکیاش افتاد.
He flashed back to the day they first met.
او روزی را به خاطر آورد که برای اولین بار همدیگر را ملاقات کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flashback» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flashback