با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Hallucination

həˌluːsəˈneɪʃn həˌluːsəˈneɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hallucinations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
خیال، وهم، خطای حس، اغفال، توهم، تجسم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- hallucination caused by the overuse of narcotics
- توهمات ناشی از استعمال زیاد مواد مخدر
- Hallucinations occur in certain mental disorders.
- برخی نابه‌سامانی‌های روانی موجب پیدایش اوهام می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hallucination

  1. noun dream, delusion
    Synonyms: aberration, apparition, fantasy, figment of the imagination, head trip, illusion, mirage, phantasm, phantasmagoria, phantom, trip, vision, wraith
    Antonyms: experience, fact, reality, truth

لغات هم‌خانواده hallucination

ارجاع به لغت hallucination

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hallucination» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hallucination

لغات نزدیک hallucination

پیشنهاد بهبود معانی