شکل جمع:
illusionsخیال باطل، خیال واهی، خیال خام، تصور باطل، هرز پنداره، پندار پوچ (با وجود محرک خارجی)
A mirage results from visual illusion.
سراب نتیجهی تصور باطل دیداری است.
The magician created the illusion of a person disappearing.
شعبده باز توهم ناپدید شدن یک نفر را ایجاد کرد.
From a distance, the puddle on the road looked like a lake; it was just an illusion.
از دور، گودال روی جاده مانند یک دریاچه به نظر می رسید؛ این فقط یک توهم بود.
the illusions of youth
خیال خام جوانی
I was under the illusion that he was telling the truth.
خیال واهی داشتم که راست میگوید.
فریب، گول، حیله، وهم، توهم، خطای ادراکی، توهمانگیزی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A large mirror which gives an illusion of space in a small room.
آئینهی بزرگی که توهم وسعت را در یک اتاق کوچک ایجاد میکند.
an illusion that he was flying like a bird
این توهم که داشت همچون پرنده پرواز میکرد
illusion of grandeur
توهم گندگی
نوعی پارچهی توری نخی یا ابریشمی
The bride wore a beautiful illusion veil on her wedding day.
عروس در روز عروسی چادر توری زیبایی به سر داشت.
The dancer's costume was adorned with intricate illusions of lace.
لباس رقصنده با پارچههای درهمبرهم توری تزئین شده بود.
به غلط تصور کردن، هرز پنداشتن
have no illusions about something
دربارهی چیزی انتظار بیجا نداشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «illusion» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/illusion