گذشتهی ساده:
trippedشکل سوم:
trippedسومشخص مفرد:
tripsوجه وصفی حال:
trippingشکل جمع:
tripsسفر سفر، گردش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی سفر
a trip to the moon
سفر به کرهی ماه
a two-year trip to China
مسافرت دو ساله به چین
my last trip to Maragheh
آخرین سفر من به مراغه
a vacation trip
سفر کوتاه هنگام تعطیلات
اشتباه، خطا
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a trip of the tongue
اشتباه لفظی
Her careful reasoning which never trips.
استدلال دقیق او که هیچگاه دستخوش اشتباه نمیشود.
پایکوبی، رقص تند، گامهای تند و سبک، گام برداری سریع
دچار لغزش شدن، اشتباه کردن، خطا کردن، لغزیدن، پا به چیزی گیر کردن و افتادن
سفر سفر کردن، گردش کردن
We tripped frequently to Iran to visit her.
برای ملاقات او اغلب به ایران مسافرت میکردیم.
پایکوبی کردن، گامهای تند و سبک برداشتن
پشت پا خوردن، لغزش خوردن، سکندری خوردن
نشئه شدن
به اشتباه انداختن، سردرگم کردن، دستپاچه کردن
The questions were designed to trip me up.
پرسشها را جوری طرح کرده بودند که مرا دستپاچه کند.
The lawyer tried to trip the witness.
وکیل کوشید که شاهد را به اشتباه بیندازد.
مانع شدن، مسدود کردن، ایجاد مانع کردن، جلو چیزی را گرفتن
پشت پا زدن
One of the football players tripped up the other.
یکی از فوتبالیستها به دیگری پشت پازد.
سفر آبی، سفر با قایق، آبگشت (سفر یا گشتوگذار آبی با قایق، بهویژه برای تفریح)
رقصیدن، پایکوبی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «trip» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trip