گذشتهی ساده:
trippedشکل سوم:
trippedسومشخص مفرد:
tripsوجه وصفی حال:
trippingشکل جمع:
tripsسفر سفر، گردش، مسافرت (معمولاً کوتاه)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی سفر
He went on a business trip to Tehran last month.
او ماه گذشته برای مسافرت کاری به تهران رفت.
They booked a weekend trip to Isfahan with a travel agency.
آنها برای آخر هفته سفری به اصفهان با آژانس مسافرتی رزرو کردند.
a trip to the moon
سفر به کرهی ماه
a two-year trip to China
مسافرت دو ساله به چین
my last trip to Maragheh
آخرین سفر من به مراغه
a vacation trip
سفر کوتاه هنگام تعطیلات
زمین خوردن، گیر کردن پا
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He had a trip on the stairs and dropped all his books.
پایش به پله گیر کرد و همهی کتابهایش افتاد.
A small stone caused his trip while he was running.
سنگی کوچک باعث زمین خوردن او هنگام دویدن شد.
تریپ (توهم ناشی از مواد مخدر)
His trip lasted for hours and made him feel disconnected from reality.
تریپ او ساعتها ادامه داشت و باعث شد احساس جدایی از واقعیت کند.
Many people say a psychedelic trip can change their perspective on life.
بسیاری از افراد میگویند تریپ با روانگردان میتواند دیدگاهشان نسبت به زندگی را تغییر دهد.
انگلیسی آمریکایی آدم بامزه، شخصیت عجیب و جالب، تجربهی هیجانانگیز، تجربهی سرگرمکننده
The new student is a trip; he dresses in the wildest outfits every day.
دانشآموز جدید، شخصیت عجیبی است؛ هر روز با لباسهای خیلی غیرعادی میآید.
Spending the weekend with her was a trip full of laughter and surprises.
گذراندن آخر هفته با او تجربهای سرگرمکننده پر از خنده و شگفتی بود.
غرق شدن در احساسی، اسیر احساسی شدن، درگیر احساسی بودن
Don’t go on a guilt trip just because you made one small mistake.
فقط بهخاطر اشتباهی کوچک، اسیر احساس گناه نشو.
She went on an ego trip after her book became a bestseller.
بعداز اینکه کتابش پرفروش شد، غرق در احساس خودبزرگبینی شد.
اشتباه، خطا، لغزش
Her careful reasoning which never trips.
استدلال دقیق او که هیچگاه دستخوش اشتباه نمیشود.
A single trip in judgment can ruin years of hard work.
تنها یک خطا در قضاوت میتواند سالها تلاش را نابود کند.
a trip of the tongue
اشتباه لفظی
زمین خوردن، پا انداختن به کسی، گیر کردن پا، زمین انداختن (با پا انداختن)
He secretly tripped his opponent during the game.
او یواشکی درطول بازی به حریفش پا انداخت تا بیفتد.
The child tripped over the toy left on the floor.
پای کودک به اسباببازیای که روی زمین مانده بود گیر کرد و زمین خورد.
One of the football players tripped up the other.
یکی از فوتبالیستها به دیگری پشت پازد.
با قدمهای کوتاه و آرام رفتن، خرامان رفتن
She tripped down the stairs in her elegant dress, turning heads.
او با لباس زیبایش با قدمهای آرام از پلهها پایین آمد و توجه همه را جلب کرد.
She tripped across the garden to greet her friends.
او با قدمهای کوتاه از باغ گذشت تا دوستانش را خوشامد بگوید.
روشن یا خاموش کردن (بهوسیلهی کلید)
The technician tripped the safety switch to test the system.
تکنسین برای آزمایش سیستم، کلید ایمنی را روشن کرد.
He accidentally tripped the switch and turned off the lights.
او بهطور تصادفی کلید را قطع کرد و چراغها خاموش شدند.
تریپ کردن، دچار توهم شدن (در اثر مواد روانگردان)
He doesn’t use drugs anymore, but in college she often tripped with friends.
او دیگر مواد مصرف نمیکند، اما در دانشگاه اغلب با دوستانش تریپ میکرد.
They spent the whole night tripping out after taking those pills.
آنها تمام شب را بعداز خوردن آن قرصها دچار توهم شدند.
سفر سفر کردن، گردش کردن، مسافرت رفتن
We tripped frequently to Iran to visit her.
برای ملاقات او اغلب به ایران مسافرت میکردیم.
They decided to trip together across Europe by train.
آنها تصمیم گرفتند با قطار در سراسر اروپا به سفر بروند.
به اشتباه انداختن، سردرگم کردن، دستپاچه کردن
The questions were designed to trip me up.
پرسشها را جوری طرح کرده بودند که مرا دستپاچه کند.
The lawyer tried to trip the witness.
وکیل کوشید که شاهد را به اشتباه بیندازد.
زمین خوردن (بهعلت گیر کردن پا)، پا انداختن برای کسی، سکندری خوردن
اشتباه کردن، خطا کردن، به اشتباه انداختن
سفر آبی، سفر با قایق، آبگشت (سفر یا گشتوگذار آبی با قایق، بهویژه برای تفریح)
سفر یک روزه
سفر تمام شد
سفر رفتن
سفر کاری
سفر کمپینگ، سفر چادر زدن در طبیعت
رقصیدن، پایکوبی کردن
به یاد گذشته افتادن، به خاطرات گذشته فکر کردن
گذشتهی ساده trip در زبان انگلیسی tripped است.
شکل سوم trip در زبان انگلیسی tripped است.
شکل جمع trip در زبان انگلیسی trips است.
وجه وصفی حال trip در زبان انگلیسی tripping است.
سومشخص مفرد trip در زبان انگلیسی trips است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «trip» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trip