فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Trip

trɪp trɪp

گذشته‌ی ساده:

tripped

شکل سوم:

tripped

سوم‌شخص مفرد:

trips

وجه وصفی حال:

tripping

شکل جمع:

trips

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2

سفر سفر، گردش

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

مشاهده

a trip to the moon

سفر به کره‌ی ماه

a two-year trip to China

مسافرت دو ساله به چین

نمونه‌جمله‌های بیشتر

my last trip to Maragheh

آخرین سفر من به مراغه

a vacation trip

سفر کوتاه هنگام تعطیلات

noun countable

اشتباه، خطا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

a trip of the tongue

اشتباه لفظی

Her careful reasoning which never trips.

استدلال دقیق او که هیچ‌گاه دستخوش اشتباه نمی‌شود.

noun countable

پایکوبی، رقص تند، گام‌های تند و سبک، گام برداری سریع

verb - intransitive

دچار لغزش شدن، اشتباه کردن، خطا کردن، لغزیدن، پا به چیزی گیر کردن و افتادن

verb - intransitive

سفر سفر کردن، گردش کردن

We tripped frequently to Iran to visit her.

برای ملاقات او اغلب به ایران مسافرت می‌کردیم.

verb - intransitive

پایکوبی کردن، گام‌های تند و سبک برداشتن

verb - intransitive

پشت پا خوردن، لغزش خوردن، سکندری خوردن

verb - intransitive

نشئه شدن

verb - transitive

به اشتباه انداختن، سردرگم کردن، دستپاچه کردن

The questions were designed to trip me up.

پرسش‌ها را جوری طرح کرده بودند که مرا دستپاچه کند.

The lawyer tried to trip the witness.

وکیل کوشید که شاهد را به اشتباه بیندازد.

verb - transitive

مانع شدن، مسدود کردن، ایجاد مانع کردن، جلو چیزی را گرفتن

verb - transitive

پشت پا زدن

One of the football players tripped up the other.

یکی از فوتبالیست‌ها به دیگری پشت پازد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trip

  1. noun journey, excursion
    Synonyms:
    travel tour outing excursion run voyage ramble expedition jaunt trek errand hop cruise swing overnight foray junket peregrination
  1. noun error, blunder
    Synonyms:
    mistake slip lapse blunder misstep false step stumble false move faux pas bungle indiscretion
    Antonyms:
    correction fix
  1. verb fall, err
    Synonyms:
    slip stumble tumble err go wrong lose balance lose footing slide pitch plunge founder lapse lurch topple slip up fall over misstep confuse disconcert unsettle miscalculate make a faux pas buck skip hop spring frolic play lope canter sprawl go headlong throw off
    Antonyms:
    fix correct

Collocations

boat trip

سفر آبی، سفر با قایق، آب‌گشت (سفر یا گشت‌و‌گذار آبی با قایق، به‌ویژه برای تفریح)

Idioms

trip the light fantastic

رقصیدن، پایکوبی کردن

ارجاع به لغت trip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trip

لغات نزدیک trip

پیشنهاد بهبود معانی