امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Trip

trɪp trɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tripped
  • شکل سوم:

    tripped
  • سوم‌شخص مفرد:

    trips
  • وجه وصفی حال:

    tripping
  • شکل جمع:

    trips

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
سفر سفر، گردش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a trip to the moon
- سفر به کره‌ی ماه
- a two-year trip to China
- مسافرت دو ساله به چین
- my last trip to Maragheh
- آخرین سفر من به مراغه
- a vacation trip
- سفر کوتاه هنگام تعطیلات
noun countable
اشتباه، خطا
- a trip of the tongue
- اشتباه لفظی
- Her careful reasoning which never trips.
- استدلال دقیق او که هیچ‌گاه دستخوش اشتباه نمی‌شود.
noun countable
پایکوبی، رقص تند، گام‌های تند و سبک، گام برداری سریع
verb - intransitive
دچار لغزش شدن، اشتباه کردن، خطا کردن، لغزیدن، پا به چیزی گیر کردن و افتادن
verb - intransitive
سفر سفر کردن، گردش کردن
- We tripped frequently to Iran to visit her.
- برای ملاقات او اغلب به ایران مسافرت می‌کردیم.
verb - intransitive
پایکوبی کردن، گام‌های تند و سبک برداشتن
verb - intransitive
پشت پا خوردن، لغزش خوردن، سکندری خوردن
verb - intransitive
نشئه شدن
verb - transitive
به اشتباه انداختن، سردرگم کردن، دستپاچه کردن
- The questions were designed to trip me up.
- پرسش‌ها را جوری طرح کرده بودند که مرا دستپاچه کند.
- The lawyer tried to trip the witness.
- وکیل کوشید که شاهد را به اشتباه بیندازد.
verb - transitive
مانع شدن، مسدود کردن، ایجاد مانع کردن، جلو چیزی را گرفتن
verb - transitive
پشت پا زدن
- One of the football players tripped up the other.
- یکی از فوتبالیست‌ها به دیگری پشت پازد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trip

  1. noun journey, excursion
    Synonyms: cruise, errand, expedition, foray, hop, jaunt, junket, outing, overnight, peregrination, ramble, run, swing, tour, travel, trek, voyage, weekend
  2. noun error, blunder
    Synonyms: bungle, fall, false move, false step, faux pas, indiscretion, lapse, misstep, mistake, slip, stumble
    Antonyms: correction, fix
  3. verb fall, err
    Synonyms: buck, canter, confuse, disconcert,fall over, founder, frolic, go headlong, go wrong, hop, lapse, lope, lose balance, lose footing, lurch, make a faux pas, miscalculate, misstep, pitch, play, plunge, skip, slide, slip, slip on, slip up, sprawl, spring, stumble, throw off, topple, tumble, unsettle
    Antonyms: correct, fix

Collocations

  • boat trip

    سفر آبی، سفر با قایق، آب‌گشت (سفر یا گشت‌و‌گذار آبی با قایق، به‌ویژه برای تفریح)

Idioms

ارجاع به لغت trip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/trip

لغات نزدیک trip

پیشنهاد بهبود معانی