آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۷ مهر ۱۴۰۴

    Trip

    trɪp trɪp

    گذشته‌ی ساده:

    tripped

    شکل سوم:

    tripped

    سوم‌شخص مفرد:

    trips

    وجه وصفی حال:

    tripping

    شکل جمع:

    trips

    معنی trip | جمله با trip

    noun countable A2

    سفر سفر، گردش، مسافرت (معمولاً کوتاه)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

    مشاهده

    He went on a business trip to Tehran last month.

    او ماه گذشته برای مسافرت کاری به تهران رفت.

    They booked a weekend trip to Isfahan with a travel agency.

    آن‌ها برای آخر هفته سفری به اصفهان با آژانس مسافرتی رزرو کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a trip to the moon

    سفر به کره‌ی ماه

    a two-year trip to China

    مسافرت دو ساله به چین

    my last trip to Maragheh

    آخرین سفر من به مراغه

    a vacation trip

    سفر کوتاه هنگام تعطیلات

    noun singular countable

    زمین خوردن، گیر کردن پا

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    He had a trip on the stairs and dropped all his books.

    پایش به پله گیر کرد و همه‌ی کتاب‌هایش افتاد.

    A small stone caused his trip while he was running.

    سنگی کوچک باعث زمین خوردن او هنگام دویدن شد.

    noun slang countable

    تریپ (توهم ناشی از مواد مخدر)

    His trip lasted for hours and made him feel disconnected from reality.

    تریپ او ساعت‌ها ادامه داشت و باعث شد احساس جدایی از واقعیت کند.

    Many people say a psychedelic trip can change their perspective on life.

    بسیاری از افراد می‌گویند تریپ با روان‌گردان می‌تواند دیدگاهشان نسبت به زندگی را تغییر دهد.

    noun singular countable informal

    انگلیسی آمریکایی آدم بامزه، شخصیت عجیب و جالب، تجربه‌ی هیجان‌انگیز، تجربه‌ی سرگرم‌کننده

    The new student is a trip; he dresses in the wildest outfits every day.

    دانش‌آموز جدید، شخصیت عجیبی است؛ هر روز با لباس‌های خیلی غیرعادی می‌آید.

    Spending the weekend with her was a trip full of laughter and surprises.

    گذراندن آخر هفته با او تجربه‌ای سرگرم‌کننده پر از خنده و شگفتی بود.

    noun singular countable

    غرق شدن در احساسی، اسیر احساسی شدن، درگیر احساسی بودن

    Don’t go on a guilt trip just because you made one small mistake.

    فقط به‌خاطر اشتباهی کوچک، اسیر احساس گناه نشو.

    She went on an ego trip after her book became a bestseller.

    بعداز این‌که کتابش پرفروش شد، غرق در احساس خودبزرگ‌بینی شد.

    noun countable

    اشتباه، خطا، لغزش

    Her careful reasoning which never trips.

    استدلال دقیق او که هیچ‌گاه دستخوش اشتباه نمی‌شود.

    A single trip in judgment can ruin years of hard work.

    تنها یک خطا در قضاوت می‌تواند سال‌ها تلاش را نابود کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a trip of the tongue

    اشتباه لفظی

    verb - intransitive verb - transitive B2

    زمین خوردن، پا انداختن به کسی، گیر کردن پا، زمین انداختن (با پا انداختن)

    He secretly tripped his opponent during the game.

    او یواشکی درطول بازی به حریفش پا انداخت تا بیفتد.

    The child tripped over the toy left on the floor.

    پای کودک به اسباب‌بازی‌ای که روی زمین مانده بود گیر کرد و زمین خورد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    One of the football players tripped up the other.

    یکی از فوتبالیست‌ها به دیگری پشت پازد.

    verb - intransitive

    با قدم‌های کوتاه و آرام رفتن، خرامان رفتن

    She tripped down the stairs in her elegant dress, turning heads.

    او با لباس زیبایش با قدم‌های آرام از پله‌ها پایین آمد و توجه همه را جلب کرد.

    She tripped across the garden to greet her friends.

    او با قدم‌های کوتاه از باغ گذشت تا دوستانش را خوشامد بگوید.

    verb - transitive

    روشن یا خاموش کردن (به‌وسیله‌ی کلید)

    The technician tripped the safety switch to test the system.

    تکنسین برای آزمایش سیستم، کلید ایمنی را روشن کرد.

    He accidentally tripped the switch and turned off the lights.

    او به‌طور تصادفی کلید را قطع کرد و چراغ‌ها خاموش شدند.

    slang verb - intransitive

    تریپ کردن، دچار توهم شدن (در اثر مواد روان‌گردان)

    He doesn’t use drugs anymore, but in college she often tripped with friends.

    او دیگر مواد مصرف نمی‌کند، اما در دانشگاه اغلب با دوستانش تریپ می‌کرد.

    They spent the whole night tripping out after taking those pills.

    آن‌ها تمام شب را بعداز خوردن آن قرص‌ها دچار توهم شدند.

    verb - intransitive

    سفر سفر کردن، گردش کردن، مسافرت رفتن

    We tripped frequently to Iran to visit her.

    برای ملاقات او اغلب به ایران مسافرت می‌کردیم.

    They decided to trip together across Europe by train.

    آن‌ها تصمیم گرفتند با قطار در سراسر اروپا به سفر بروند.

    verb - transitive

    به اشتباه انداختن، سردرگم کردن، دستپاچه کردن

    The questions were designed to trip me up.

    پرسش‌ها را جوری طرح کرده بودند که مرا دستپاچه کند.

    The lawyer tried to trip the witness.

    وکیل کوشید که شاهد را به اشتباه بیندازد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد trip

    1. noun journey, excursion
      Synonyms:
      travel tour outing excursion run voyage ramble expedition jaunt trek errand hop cruise swing overnight foray junket peregrination
    1. noun error, blunder
      Synonyms:
      mistake slip lapse blunder misstep false step stumble false move faux pas bungle indiscretion
      Antonyms:
      correction fix
    1. verb fall, err
      Synonyms:
      slip stumble tumble err go wrong lose balance lose footing slide pitch plunge founder lapse lurch topple slip up fall over misstep confuse disconcert unsettle miscalculate make a faux pas buck skip hop spring frolic play lope canter sprawl go headlong throw off
      Antonyms:
      fix correct

    Phrasal verbs

    trip up

    زمین خوردن (به‌علت گیر کردن پا)، پا انداختن برای کسی، سکندری خوردن

    اشتباه کردن، خطا کردن، به اشتباه انداختن

    Collocations

    boat trip

    سفر آبی، سفر با قایق، آب‌گشت (سفر یا گشت‌و‌گذار آبی با قایق، به‌ویژه برای تفریح)

    day trip

    سفر یک روزه

    trip ended

    سفر تمام شد

    take a trip

    سفر رفتن

    business trip

    سفر کاری

    Collocations بیشتر

    camping trip

    سفر کمپینگ، سفر چادر زدن در طبیعت

    Idioms

    trip the light fantastic

    رقصیدن، پایکوبی کردن

    take a trip down memory lane

    به یاد گذشته افتادن، به خاطرات گذشته فکر کردن

    سوال‌های رایج trip

    گذشته‌ی ساده trip چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده trip در زبان انگلیسی tripped است.

    شکل سوم trip چی میشه؟

    شکل سوم trip در زبان انگلیسی tripped است.

    شکل جمع trip چی میشه؟

    شکل جمع trip در زبان انگلیسی trips است.

    وجه وصفی حال trip چی میشه؟

    وجه وصفی حال trip در زبان انگلیسی tripping است.

    سوم‌شخص مفرد trip چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد trip در زبان انگلیسی trips است.

    ارجاع به لغت trip

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «trip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trip

    لغات نزدیک trip

    • - triose
    • - trioxide
    • - trip
    • - trip ended
    • - trip hammer
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.