امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Topple

ˈtɑːpl ˈtɒpl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    toppled
  • شکل سوم:

    toppled
  • سوم‌شخص مفرد:

    topples
  • وجه وصفی حال:

    toppling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb
از سر افتادن، برگشتن، واژگون کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The Soviet Union toppled by itself.
- اتحاد جماهیر شوروی خود‌به‌خود فرو ریخت.
- He toppled into the well.
- با کله افتاد توی چاه.
- The rioting workers and students toppled the government.
- کارگران و دانشجویان عصیان‌گر، دولت را نگون‌سار کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد topple

  1. verb fall or knock over; overthrow
    Synonyms:
    bring down capsize collapse do a pratfall fall falter founder go belly up go down hit the dirt keel over knock down land lose it lurch nose-dive oust overbalance overturn pitch plunge slump stagger stumble take a header teeter tip over totter tumble turn over unhorse unseat upset
    Antonyms:
    place put straighten

ارجاع به لغت topple

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «topple» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/topple

لغات نزدیک topple

پیشنهاد بهبود معانی