فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Blunder

ˈblʌndər ˈblʌndə

گذشته‌ی ساده:

blundered

شکل سوم:

blundered

سوم‌شخص مفرد:

blunders

وجه وصفی حال:

blundering

شکل جمع:

blunders

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

اشتباه بزرگ، اشتباه فاحش (ناشی از حماقت و نادانی یا بی‌دقتی و غیره)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

His blunders almost cost him his life.

اشتباه‌های احمقانه‌اش نزدیک بود به قیمت جانش تمام شود.

He was disappointed by his blunder on the final exam.

از اشتباه فاحشش در آزمون نهایی مأیوس شد.

verb - intransitive

اشتباه کردن، مرتکب اشتباه شدن (از روی پخمگی یا نادانی یا بی‌احتیاطی و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The servant blundered and delivered the money at the wrong address.

مستخدم اشتباه کرد و پول‌ها را به آدرس عوضی تحویل داد.

I blundered when I accidentally deleted an important file from my computer without backing it up.

وقتی به‌طور تصادفی یک فایل مهم را بدون پشتیبان‌گیری از کامپیوترم حذف کردم، مرتکب اشتباه شدم.

verb - intransitive

کوکورانه رفتن، با بی‌دقتی راه رفتن، بی‌محابا حرکت کردن، کورمال کورمال حرکت کردن

The toddler blundered around the room, bumping into furniture and tripping over toys.

کودک نوپا در اتاق بی‌محابا حرکت کرد، به مبلمان برخورد کرد و روی اسباب‌بازی‌ها افتاد.

She blundered through the crowded streets, constantly turning the wrong way.

او در خیابان‌های پرازدحام کورکورانه حرکت می‌رفت و مدام راه را اشتباه می‌رفت.

verb - transitive

از روی بی‌فکری گفتن، بدون فکر گفتن، غفلتاً ببان کردن

She blundered her surprise.

پاسخش را از روی بی‌فکری بیان کرد.

He blundered and let slip the confidential information.

او با بی‌فکری سخن گفت و اجازه داد اطلاعات محرمانه فاش شود.

verb - transitive

کورکورانه وارد شدن، به‌اشتباه وارد شدن، بی‌محابا وارد شدن، غفلتاً درگیر شدن

The spider waits for the victim to blunder into the web.

عنکبوت صبر می‌کند تا طعمه کورکورانه وارد تار شود.

I blundered into the wrong classroom and realized my mistake when I saw unfamiliar faces staring at me.

به‌اشتباه وارد کلاس اشتباهی شدم و وقتی چهره‌های ناآشنا را دیدم که به من خیره شده بودند، متوجه اشتباهم شدم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blunder

  1. noun mistake
    Synonyms:
    error slip fault oversight mistake goof blooper slip-up bungle flub lapse inaccuracy gaffe boo-boo muff fluff faux pas boner trip impropriety dumb move dumb thing to do howler indiscretion solecism
    Antonyms:
    correction accuracy fix restitution
  1. verb make mistake
    Synonyms:
    err slip up mess up screw up foul up bungle flub stumble botch misjudge fumble confuse ball up bobble bumble louse up gum up drop the ball flounder
    Antonyms:
    fix correct restore

ارجاع به لغت blunder

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blunder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blunder

لغات نزدیک blunder

پیشنهاد بهبود معانی