بهم ریختن، نامرتب کردن، کثیف کردن
The kids always mess up the living room when they play.
وقتی بچهها بازی میکنند، همیشه سالن پذیرایی را نامرتب میکنند.
Don’t mess up the kitchen; we just cleaned it.
آشپزخانه را کثیف نکن؛ تازه آن را تمیز کردیم.
گند زدن، خرابکاری کردن، خراب کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I think I’ve messed up my chances of getting that promotion.
فکر میکنم شانس خودم را برای گرفتن ارتقا، خراب کردم.
Ali messed up his relationship by lying to her.
علی با دروغ گفتن به او، رابطهاش را خراب کرد.
آسیب زدن، روان کسی را به هم زدن، آشفته کردن، تحتتأثیر منفی قرار دادن
چوب لای چرخ گذاشتن
با خشونت رفتار کردن
مغشوش کردن، مختل کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mess up» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mess-up