گذشتهی ساده:
muffedشکل سوم:
muffedسومشخص مفرد:
muffsوجه وصفی حال:
muffingشکل جمع:
muffsدستپوش، دستگرمکن (دستکش لولهمانند از پشم یا خز که دو دست را از دو طرف داخل آن میکنند)
She wrapped her hands in the muff.
دستهایش را در دستپوش حلقه کرد.
The muff was made of soft fur.
دستگرمکن از خز نرمی درست شده بود.
از دست دادن (فرصت)، گند زدن، خراب کردن، بد انجام دادن، خیطی بالا آوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I had a wonderful opportunity, but I muffed it.
فرصت بسیار خوبی داشتم ولی آن را از دست دادم.
He muffed that job interview by showing up late and unprepared.
او آن مصاحبهی شغلی را با دیر حاضر شدن و ناآمادگی خراب کرد.
ورزش از دست دادن (توپ)، توپ را از دست دادن
The player tried to make the catch, but he ended up muffing it.
بازیکن سعی کرد توپ را بگیرد اما در نهایت آن را از دست داد.
He tried to catch the ball, but he muffed it.
او سعی کرد توپ را بگیرد اما آن را آن را از دست داد.
دستپوش، دست گرم کن، بد بازیکن، ناشی، خیطی بالا آوردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «muff» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/muff