امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Muff

mʌf mʌf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    muffed
  • شکل سوم:

    muffed
  • سوم‌شخص مفرد:

    muffs
  • وجه وصفی حال:

    muffing
  • شکل جمع:

    muffs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
دست‌پوش، دست‌گرم‌کن (دستکش لوله‌مانند از پشم یا خز که دو دست را از دو طرف داخل آن می‌کنند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- She wrapped her hands in the muff.
- دست‌هایش را در دست‌پوش حلقه کرد.
- The muff was made of soft fur.
- دست‌گرم‌کن از خز نرمی درست شده بود.
verb - intransitive verb - transitive informal
از دست دادن (فرصت)، گند زدن، خراب کردن، بد انجام دادن، خیطی بالا آوردن
- I had a wonderful opportunity, but I muffed it.
- فرصت بسیار خوبی داشتم ولی آن را از دست دادم.
- He muffed that job interview by showing up late and unprepared.
- او آن مصاحبه‌ی شغلی را با دیر حاضر شدن و ناآمادگی خراب کرد.
verb - intransitive verb - transitive
ورزش از دست دادن (توپ)، توپ را از دست دادن
- The player tried to make the catch, but he ended up muffing it.
- بازیکن سعی کرد توپ را بگیرد اما در نهایت آن را از دست داد.
- He tried to catch the ball, but he muffed it.
- او سعی کرد توپ را بگیرد اما آن را آن را از دست داد.
noun verb - transitive adverb
دست‌پوش، دست گرم کن، بد بازیکن، ناشی، خیطی بالا آوردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد muff

  1. verb bungle
    Synonyms: blunder, boggle, botch, choke, drop the ball, err, flub, foul up, fumble, goof up, make a mess of, mess up, miscalculate, mishandle, mismanage, screw up, slip

ارجاع به لغت muff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «muff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/muff

لغات نزدیک muff

پیشنهاد بهبود معانی