گذشتهی ساده:
boggledشکل سوم:
boggledسومشخص مفرد:
bogglesوجه وصفی حال:
bogglingناگهان وحشتزده و ناراحت شدن، رم کردن، تأمل کردن (در اثر ترس و غیره)، کار سرهمبندی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The mind boggles at the infinite universe.
(ملاحظهی) جهان لایتناهی هوش را از سر میپراند.
mind-boggling
اعجابانگیز، شگرف، تحیرآور، بهتانگیز
There is no reason why we should boggle at income taxes.
دلیلی ندارد که در مورد مالیات بردرآمد دو دل باشیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «boggle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/boggle