آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۱ شهریور ۱۴۰۴

    Overwhelm

    ˌoʊvərˈwelm ˌəʊvəˈwelm

    گذشته‌ی ساده:

    overwhelmed

    شکل سوم:

    overwhelmed

    سوم‌شخص مفرد:

    overwhelms

    وجه وصفی حال:

    overwhelming

    معنی overwhelm | جمله با overwhelm

    verb - transitive

    در هم کوبیدن، در هم شکستن، از پای درآوردن، شکست دادن (دشمن و حریف)

    We met and overwhelmed the enemy.

    ما با دشمن برخورد کردیم و آن‌ها را در هم شکستیم.

    The team overwhelmed their opponents.

    این تیم حریف خود را از پای درآورد.

    verb - transitive C1

    شدیداً تحت‌تاثیر قرار دادن، از پای درآوردن، خرد کردن، منکوب کردن (در مورد احساسات)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    Deal with stress and do not let overwhelm you.

    با استرس مقابله کن و اجازه نده تو را از پای درآورد.

    The death of her mother overwhelmed her.

    مرگ مادرش او را خرد کرد.

    verb - transitive

    ادبی در خود غوطه‌ور ساختن، پوشاندن، در خود گرفتن، غرق کردن (در مورد آب و سیل)، بر سر ... فروریختن (در مورد بهمن و خاک)

    The river overwhelmed the nearby town with floodwaters.

    این رودخانه شهر مجاور را غرق در سیلاب کرد.

    That village has been overwhelmed by desert sand.

    شن صحرا بر سر آن دهکده فروریخته است.

    verb - transitive

    تحت‌فشار قرار دادن، بیش‌ از حد کار کشیدن

    The enormous amount of work overwhelmed her, causing her to feel stressed and anxious.

    حجم عظیم کار او را تحت‌فشار قرار داد و باعث شد که او احساس استرس و اضطراب کند.

    The sheer number of tasks to complete in a short period of time overwhelmed him.

    تعداد زیادی از کارهایی که باید در مدت‌زمان کوتاهی انجام شود، او را تحت‌فشار قرار داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد overwhelm

    1. verb flood, beat physically
      Synonyms:
      defeat beat overcome win crush destroy drown bury engulf inundate submerge swamp whip thrash conquer drub massacre overflow overpower overrun overthrow rout smother deluge total
      Antonyms:
      underwhelm
    1. verb astonish, devastate
      Synonyms:
      surprise shock confuse amaze stun floor dumbfound bewilder overcome overpower upset disturb destroy demoralize shatter devastate wreck kill stagger puzzle confound prostrate bowl over render speechless blow out of the water do in swamp drown subordinate downgrade steamroller run circles around
      Antonyms:
      underwhelm not impress

    سوال‌های رایج overwhelm

    گذشته‌ی ساده overwhelm چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده overwhelm در زبان انگلیسی overwhelmed است.

    شکل سوم overwhelm چی میشه؟

    شکل سوم overwhelm در زبان انگلیسی overwhelmed است.

    وجه وصفی حال overwhelm چی میشه؟

    وجه وصفی حال overwhelm در زبان انگلیسی overwhelming است.

    سوم‌شخص مفرد overwhelm چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد overwhelm در زبان انگلیسی overwhelms است.

    ارجاع به لغت overwhelm

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «overwhelm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/overwhelm

    لغات نزدیک overwhelm

    • - overweigh
    • - overweight
    • - overwhelm
    • - overwhelmed
    • - overwhelming
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.