گذشتهی ساده:
devastatedشکل سوم:
devastatedسومشخص مفرد:
devastatesوجه وصفی حال:
devastatingویران کردن، خراب کردن، نابود کردن، منهدم کردن، به خاکوخون کشیدن
Each one of these bombs can devastate a city.
هر یک از این بمبها میتواند شهری را با خاک یکسان کند.
War devastated the country, leaving millions homeless.
جنگ، کشور را به خاکوخون کشید و میلیونها نفر را بیخانمان کرد.
a country devastated by war
کشوری که جنگ آن را ویران کرده است
a devastating enmity
دشمنی خانمانسوز
شوکه کردن، خرد کردن، ناراحت کردن، درهم شکستن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the teacher's devastating criticism
انتقاد خردکنندهی معلم
Hearing about the accident devastated the whole family.
شنیدن خبر تصادف، کل خانواده را شوکه کرد.
She was devastated when she found out the truth.
وقتی حقیقت را فهمید، کاملاً خرد شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «devastate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/devastate