آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Spoil

spɔɪl spɔɪl

گذشته‌ی ساده:

spoilt

شکل سوم:

spoilt

سوم‌شخص مفرد:

spoils

وجه وصفی حال:

spoiling

توضیحات:

همچنین در حالت گذشته می‌توان از spoiled به‌جای spoilt استفاده کرد.

معنی spoil | جمله با spoil

verb - transitive B1

از بین بردن، خراب کردن، کم کردن، به هم زدن

Loud music spoiled the peaceful atmosphere of the café.

موسیقی بلند جو آرام کافه را خراب کرد.

The faded colors of the painting diminished its charm.

رنگ‌های کم‌رنگ‌شده‌ی نقاشی، جذابیت آن را از بین برد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

That careless comment took away all the excitement from the event.

آن نظر بی‌ملاحظه تمام هیجان مراسم را از بین برد.

Rain spoiled the picnic.

باران پیک‌نیک را به‌ هم زد.

The island was flooded and much valuable land spoiled.

سیل جزیره را فراگرفت و زمین‌های باارزش فراوانی را تباه کرد.

verb - intransitive verb - transitive

فاسد شدن، خراب شدن، گندیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

If you leave the milk out for too long, it will go bad.

اگر شیر را برای مدت زیادی بیرون بگذاری، فاسد می‌شود.

The meat started to rot because it wasn’t stored properly.

گوشت به‌خاطر نگهداری نامناسب شروع به گندیدن کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The fruit had turned bad, so we had to throw it away.

میوه خراب شده بود، بنابراین مجبور شدیم آن را دور بیندازیم.

Fruit will soon spoil in warm weather.

در هوای گرم میوه زود خراب می‌شود.

verb - transitive

انگلیسی بریتانیایی سیاست باطل کردن رأی

Some people choose to spoil their ballots as a form of protest.

برخی افراد برای اعتراض رأی خود را باطل می‌کنند.

If you make a mistake on your ballot, you may accidentally spoil it.

اگر روی برگه‌ی رأی خود اشتباه کنید، ممکن است ناخواسته آن را باطل کنید.

verb - transitive C1

لوس کردن، رو دادن، ناز کسی را کشیدن

This teacher has really spoiled the students.

این معلم خیلی به شاگردها رو داده است.

Grandparents love to spoil their grandchildren with sweets and gifts.

پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها عاشق این هستند که نوه‌هایشان را با شیرینی و هدایا لوس کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a spoiled child

بچه‌ی لوس

verb - transitive

غارت کردن، به یغما بردن، چپاول کردن

Pirates spoiled merchant ships, leaving nothing behind.

دزدان دریایی کشتی‌های تجاری را چپاول کردند و چیزی باقی نگذاشتند.

The soldiers were ordered not to spoil the conquered lands.

به سربازان دستور داده شد که سرزمین‌های فتح‌شده را غارت نکنند.

noun uncountable

مواد حفاری‌شده، مواد خاک‌برداری‌شده

Workers removed the spoil from the tunnel and transported it outside the city.

کارگران مواد حفاری‌شده را از تونل خارج کرده و به بیرون شهر منتقل کردند.

Large spoil heaps were left behind after the mining operations ended.

پس‌از پایان عملیات استخراج، توده‌های بزرگی از خاک‌برداری باقی ماند.

noun countable

غنیمت، یغما، تاراج

As spoils of war, the Russians annexed a part of Eastern Prussia.

روس‌ها بخشی از پروس شرقی را به‌عنوان غنیمت جنگی ضمیمه کردند.

After the raid, they divided the loot among themselves.

پس‌از حمله، آن‌ها غنیمت را بین خود تقسیم کردند.

noun uncountable

فساد، تباهی، خرابی، تخریب، آسیب

The spoil of the abandoned building was evident in its crumbling walls.

آسیب ساختمان متروکه در دیوارهای فرسوده آن مشهود بود.

The spoil of the food left out for too long made it inedible.

فساد غذایی که بیش از حد در بیرون مانده بود، آن را غیرقابل خوردن کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد spoil

  1. verb to harm irreparably through inept handling; make a mess
  1. verb to treat with indulgence and often overtender care
    Antonyms:
    neglect be indifferent be strict with ignore
  1. noun goods or property seized unlawfully, especially by a victor in wartime.
    Synonyms:
  1. verb to become unfit for use or consumption, as from decay. Used especially of perishables, such as food.
    Synonyms:
  1. verb to harm the character of (a child) by overindulgence or leniency.
    Synonyms:
  1. verb baby, indulge
    Antonyms:
    neglect ignore be indifferent
  1. verb decay, turn bad
    Synonyms:
    Antonyms:

Collocations

spoil a friendship

خراب کردن دوستی/ از بین بردن دوستی

spoil your appetite

اشتهای کسی را کور کردن

Idioms

be spoiling (for something)

(برای چیزی به‌ویژه جنگ و مرافعه) آماده بودن، بی‌صبری کردن

be spoiled for choice

آنقدر چیز خوب برای گزینش داشتن که از گزینش عاجز بودن

too many cooks spoil the broth

ماما که دو تا شد سر بچه کج درمی‌آید، آشپز که دو تا شد آش یا شور می‌شود یا بی‌نمک

آشپز که دو تا شد آش شور می‌شود

لغات هم‌خانواده spoil

  • verb - transitive
    spoil

سوال‌های رایج spoil

گذشته‌ی ساده spoil چی میشه؟

گذشته‌ی ساده spoil در زبان انگلیسی spoilt است.

شکل سوم spoil چی میشه؟

شکل سوم spoil در زبان انگلیسی spoilt است.

وجه وصفی حال spoil چی میشه؟

وجه وصفی حال spoil در زبان انگلیسی spoiling است.

سوم‌شخص مفرد spoil چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد spoil در زبان انگلیسی spoils است.

ارجاع به لغت spoil

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spoil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spoil

لغات نزدیک spoil

پیشنهاد بهبود معانی