فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mollycoddle

ˈmɑːliˌkɑːdl ˈmɒliˌkɒdl

گذشته‌ی ساده:

mollycoddled

شکل سوم:

mollycoddled

سوم‌شخص مفرد:

mollycoddles

وجه وصفی حال:

mollycoddling

شکل جمع:

mollycoddles

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive

آدم ناز‌پرورده، شخص زن صفت، ناز کشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

His mother has turned him into a mollycoddle.

مادرش او را نازنازی بارآورده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mollycoddle

  1. verb pamper
    Synonyms:
    spoil indulge cater to baby pet coddle cosset overindulge caress fondle dandle wait on overprotect

ارجاع به لغت mollycoddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mollycoddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mollycoddle

لغات نزدیک mollycoddle

پیشنهاد بهبود معانی