تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
درگیر انجام کاری بودن، تعهد کردن، متعهد شدن، عهدهدار شدن، به عهده گرفتن
به دور محور گشتن، سیر کردن
دنبال کسی افتادن، دنبال کسی بودن، تعقیب کردن (کسی)، دنبال کاری رفتن، دنبال کاری بودن، دنبال کردن، جوییدن، پوییدن، طلبیدن، در پی بودن (هدف یا خواسته)
ناسازگار بودن، خلاف جریان بودن
مخالفت کردن
مختل کردن، نقض کردن
ادامه دادن
موافق بودن، موافقت کردن
همراهی کردن
حمله کردن
رویکرد اتخاذ کردن
(به کاری) پرداختن، بر عهده گرفتن
عهدشکنی کردن، بیوفایی کردن، خیانت کردن، عدول کردن، خلف وعده کردن، زیر حرف زدن، زیر قول خود زدن، حرف خود را عوض کردن
تجاوز کردن از
سپری شدن، گذشتن (زمان)، عبور کردن، رد شدن، گذشتن (شخص و غیره)
طبق چیزی عمل کردن، بر اساس چیزی رفتار کردن، پیروی کردن
شناخته شدن (به نامی خاص)
بر اساس چیزی قضاوت کردن، طبق چیزی حکم کردن، مبنا را بر چیزی قرار دادن
غروب کردن
افتادن، سقوط کردن
پایین رفتن، کاهش یافتن، نزول کردن
غرق شدن
پذیرفته شدن
ثبت شدن
دانشگاه را ترک کردن
شکست خوردن
اتفاق افتادن
پایین افتادن
با دهان اعمال جنسی انجام دادن، رابطه جنسی دهانی داشتن
به کار رفتن
حمله کردن
پسندیدن، پذیرفتن، دوست داشتن
تلاش کردن برای به دست آوردن چیزی
دفاع کردن، طرفداری کردن
دوست داشتن، علاقه داشتن
امتحان دادن، وارد رقابت شدن
انتخاب کردن شغل
دارا بودن، دربرداشتن، شامل بودن
(کار یا رشته تحصیلی) وارد شدن
بررسی کردن، تحقیق کردن
وارد شدن، پیوستن، ملحق شدن
خاموش شدن، برق رفتن
منفجر شدن، ترکیدن
فاسد شدن
به صدا در آمدن، زنگ خوردن، سروصدا کردن
رفتن، عزیمت کردن
پیش رفتن
پسرفت کردن، پایین آمدن (کیفیت)
دوست نداشتن، کمتر دوست داشتن
پیش رفتن، ادامه دادن
اتفاق افتادن
سپری شدن
بیرون رفتن (از اتاق یا خانه) (بهویژه برای تفریح یا فعالیتی خاص)
با هم بودن (داشتن رابطهی عاشقانه و معمولاً جنسی با کسی)
پایین رفتن، عقب نشستن، پس کشیدن (جریان آب)
خاموش شدن (آتش و چراغ و غیره)
حذف شدن، کنار رفتن (از رقابت)
تمام شدن، به پایان رسیدن، پایان یافتن (سال و ماه)
استعفا کردن، کنارهگیری کردن
از مد افتادن، دمده شدن (لباس)
آخرین کارت را رو کردن (در بازی)، آخرین دست را بازی کردن
اعتصاب کردن، دست از کار کشیدن
سقوط کردن، از قدرت افتادن (دولت و حکومت)
نامزد شدن، داوطلب شدن، کاندیدا شدن
منتشر شدن، پخش شدن، توزیع شدن (اعلامیه و غیره)
پخش شدن (برنامهی تلویزیونی یا رادیویی)
بیهوش شدن، به خواب رفتن
پایین رفتن، پایین آمدن، فرو رفتن، پایین افتادن
بازبینی کردن، بررسی کردن
دوره کردن، مرور کردن
تصویب شدن (قانون و ...)، رسماً پذیرفته شدن، رسماً تکمیل شدن (قرارداد)، به نتیجه رساندن، به انجام رساندن
تجربه کردن (وضعیتی دشوار)، سختی کشیدن، تحمل کردن، متحمل شدن، دچار شدن، پشت سر گذاشتن
گشتن، جستوجو کردن
بررسی کردن، مرور کردن
(بسیار) استفاده کردن، مصرف کردن
به انجام رساندن
(رنگ) به هم آمدن
متناسب بودن، با هم آمدن، سازگاری داشتن
(عاشقانه یا جنسی) رابطه داشتن
ورشکست شدن
دچار سقوط و اضمحلال شدن
غرق شدن، فرو ریختن
وارد دانشگاه شدن
(بازیگر یا خواننده و نوازنده) فراموش کردن سطر یا قطعه
بالا رفتن
به هم آمدن، هماهنگ بودن
رابطهی عاشقانه داشتن
پذیرفتن
محروم بودن از، (بدون چیزی) گذران کردن
از بین رفتن، از مزه افتادن، هدر رفتن
برو دنبال کارت، برو گم شو، دست از سرم بردار، برو بابا
(عامیانه) همه چیز را قمار کردن، همه چیز خود را به مخاطره انداختن
همهی انرژی یا امکانات خود را به کار گرفتن، به سیم آخر زدن
بسیار موفق بودن
(آمریکا - عامیانه) با سرعت و کارایی عمل کردن
(عامیانه) به درک، به من چه
زحمت ایجاد کردن، مزاحم شدن
انجام دادن، با بیمبالاتی انجام دادن
پیشی جستن، (از دیگری) بهتر بودن
(آمریکایی عامیانه) بسیار موفق بودن
سوختن، ازبین رفتن
(عامیانه) امتحان کردن
1- آزادکردن، رهاکردن 2- چشم پوشیدن از
رها کردن، ول کردن، دور انداختن
عنان اختیار را ازدست دادن، خود را ول کردن
(عامیانه) مدام در حرکت، پویا، فعال
بیرونبر کردن
چه خبر است؟
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «go» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/go