Mosey

ˈmoʊzi ˈməʊzi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

verb - intransitive
به حال گردش راه رفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- I saw him moseying around the store.
- او را دیدم که در فروشگاه پرسه می‌زد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mosey

  1. verb saunter
    Synonyms: amble, dally, dilly-dally, drift, linger, loiter, meander, mope, move slowly, ramble, stroll along, take a stroll, take it easy, traipse, walk slowly

ارجاع به لغت mosey

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mosey» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mosey

لغات نزدیک mosey

پیشنهاد بهبود معانی