گذشتهی ساده:
chokedشکل سوم:
chokedسومشخص مفرد:
chokesوجه وصفی حال:
chokingشکل جمع:
chokesخفه کردن، بستن، مسدود کردن، انسداد، اختناق، دریچه، ساسات (ماشین)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He tried to choke me with the pillow.
او سعی کرد با متکا مرا خفه کند.
Leaves have choked the gutter.
برگها جوی را مسدود کردهاند.
The wheat field is choked with weeds.
علف مزرعهی گندم را فرا گرفته است.
a choked voice
صدای گرفته (در اثر احساسات)
He choked two or three times while talking.
دو سه بار در حین صحبت حرف در گلویش گیر کرد.
He was too choked to say anything more.
او آنقدر عصبانی بود که صدایش بیرون نمیآمد.
She choked back her anger.
او خشم را در درون خود خفه کرد.
جلو گریه یا احساسات خود را گرفتن
(با اشکال) فرو دادن، (با اشکال) قورت دادن
به پایان رساندن، رشد چیزی را تمام کردن
1- بستن، گرفتن، مسدود کردن 2- زیادی پر کردن، اشباع کردن 3- (به واسطهی ترس یا احساسات) قادر به صحبت نبودن، زبان بند آمدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «choke» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/choke