گذشتهی ساده:
gaspedشکل سوم:
gaspedسومشخص مفرد:
gaspsوجه وصفی حال:
gaspingنفسنفس زدن، با دهان باز دم زدن، بریدهبریده نفس کشیدن، نفس بریده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
An old man gasping for breath.
پیرمردی که به زحمت نفس میکشید.
He gasped as he stepped into that icy water.
تا وارد آن آب سرد شد نفسش بند آمد.
The fugitive gasped out his name.
فراری با نفس بریده نام خود را گفت.
در دم واپسین، در دم آخر، قبل از مرگ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gasp» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gasp