فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Exclamation

ˌekskləˈmeɪʃn ˌekskləˈmeɪʃn

شکل جمع:

exclamations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

فریاد، بانگ، داد، جیغ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

He uttered an exclamation of pain.

او فریادی حاکی از درد کشید.

I could hear my mother's loud exclamation from across the house.

می‌توانستم باتگ بلند مادرم را از آن طرف خانه بشنوم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد exclamation

  1. noun shout; assertion
    Synonyms:
    cry call yell shout roar outcry holler utterance vociferation clamor bellow ejaculation interjection expletive yawp
    Antonyms:
    silence quiet

ارجاع به لغت exclamation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exclamation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/exclamation

لغات نزدیک exclamation

پیشنهاد بهبود معانی