گذشتهی ساده:
bellowedشکل سوم:
bellowedسومشخص مفرد:
bellowsوجه وصفی حال:
bellowingصدای شبیه نعره کردن (مثل گاو)، صدای گاو کردن، صدای غرش کردن (مثل آسمان غرش و صدای توپ)، غریو کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the mournful bellow of a dying elephant
نعرهی سوزناک فیل در حال مرگ
shouts and bellows of laughter
فریاد و طنین خنده
The cow bellowed all night.
گاو تمام شب مومو کرد.
The sergeant bellowed orders at the soldiers.
گروهبان نعرهزنان به سربازان فرمان میداد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bellow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bellow