آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۳ آذر ۱۴۰۳

    Bark

    bɑːrk bɑːk

    گذشته‌ی ساده:

    barked

    شکل سوم:

    barked

    سوم‌شخص مفرد:

    barks

    وجه وصفی حال:

    barking

    شکل جمع:

    barks

    توضیحات:

    شکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای آخر: barque

    معنی bark | جمله با bark

    noun uncountable

    گیاه‌شناسی پوست (درخت)

    bark, پوست (درخت)
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

    مشاهده

    Indians used to make canoes out of tree barks.

    سرخ‌پوستان از پوست درخت قایق می‌ساختند.

    The bark of the cherry tree was smooth and almost shiny.

    پوست درخت گیلاس صاف و تقریباً براق بود.

    noun countable

    جانورشناسی عوعو، واق‌واق (صدای سگ)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    the bark of an angry dog

    صدای عوعو یک سگ خشمگین

    The bark of the dog echoed through the neighborhood.

    صدای واق‌واق سگ در محله پیچید.

    verb - intransitive A2

    جانورشناسی عوعو کردن، واق‌واق کردن (سگ)

    The dog barked.

    سگ عوعو کرد.

    The dog began to bark loudly.

    سگ با صدای بلند شروع به واق‌واق کردن کرد.

    verb - transitive C2

    داد زدن، فریاد کشیدن (بر سر کسی)

    "Quiet!" The teacher barked at Akbar!

    معلم بر سر اکبر داد زد؛ ساکت!

    The teacher barked at the noisy students to be quiet.

    معلم بر سر دانش‌آموزان پرسروصدا فریاد کشید تا ساکت شوند.

    verb - intransitive verb - transitive

    داد زدن و گفتن، با فریاد گفتن

    An officer was barking orders.

    افسری داشت روی تلفن با صدای بلند فرمان می‌داد.

    He barked orders at his employees.

    با فریاد دستورات را به کارمندانش گفت.

    verb - intransitive

    پوست ... را خراشیدن (زانو و آرنج و غیره)

    to bark one's knee

    پوست زانوی خود را خراشیدن

    His arm started to bark after lifting all the heavy boxes.

    بازویش بعد از بلند کردن کل آن جعبه‌های سنگین شروع به خراشیدن کرد.

    verb - transitive

    با فریاد تبلیغ کردن (محصول و غیره)

    The singer's fans would bark about the upcoming album.

    طرفداران این خواننده آلبوم آتی را با داد زدن تبلیغ می‌کنند.

    The store owner decided to bark about the special product.

    صاحب فروشگاه تصمیم گرفت محصول ویژه را با فریاد تبلیغ کند.

    noun countable

    صدای واق‌مانند

    the bark of a pistol

    صدای شلیک هفت‌تیر

    The bark of thunder startled them.

    صدای رعد آن‌ها را مبهوت کرد.

    noun countable

    آب‌نبات ورقه‌ای

    My friend gifted me a box of assorted barks.

    دوستم جعبه‌ای از آب‌نبات‌های ورقه‌ای مختلف را به من هدیه داد.

    I love making my own bark with different combinations of flavors.

    عاشق درست کردن آب‌نبات ورقه‌ای خودم با طعم‌های مختلف هستم.

    verb - transitive

    پوست ... را کندن

    The workers will bark the tree trunks to prepare them for shipping.

    کارگران پوست تنه‌ی درختان را می‌کنند تا آن‌ها را برای حمل‌ونقل آماده کنند.

    The indigenous tribes used sharp tools to bark the trees.

    قبایل بومی از ابزارهای تیز برای کندن پوست درختان استفاده می‌کردند.

    noun countable

    کرجی، کشتی بادبانی (کوچک)

    The bark was anchored in the bay.

    کرجی در خلیج لنگر انداخته بود.

    The cargo on the barque was transported to its destination.

    محموله‌ی روی کشتی بادبانی به مقصد رسید.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bark

    1. noun plant covering
      Synonyms:
      skin case shell coat crust rind husk peeling casing cortex
    1. noun animal yelp
      Synonyms:
      woof yap yip howl snarl growl grunt bay roar
    1. verb yelp
      Synonyms:
      cry yap yip howl woof arf snarl growl snap bay gnarl
    1. verb shout
      Synonyms:
      yell cry roar bellow bawl clamor snap snarl growl mutter grumble

    Idioms

    bark an order

    دادزنان دستور دادن

    barking dogs don't bite

    سگ‌هایی که پارس می‌کنند گاز نمی‌گیرند، کسانی که هارت‌و‌پورت می‌کنند اهل عمل نیستند.

    their bark is worse than their bite

    هیاهو می‌کنند؛ ولی کاری از ایشان ساخته نیست، فقط هارت‌و‌پورت می‌کنند، سر و صدایشان از صدمه و زیانشان بیشتر است.

    someone's bark is worse than his or her bite

    هارت‌وپورت او زیاد است، اهل عمل نیست ولی سروصدایش زیاد است

    سوال‌های رایج bark

    گذشته‌ی ساده bark چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده bark در زبان انگلیسی barked است.

    شکل سوم bark چی میشه؟

    شکل سوم bark در زبان انگلیسی barked است.

    شکل جمع bark چی میشه؟

    شکل جمع bark در زبان انگلیسی barks است.

    وجه وصفی حال bark چی میشه؟

    وجه وصفی حال bark در زبان انگلیسی barking است.

    سوم‌شخص مفرد bark چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد bark در زبان انگلیسی barks است.

    ارجاع به لغت bark

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bark» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bark

    لغات نزدیک bark

    • - barium peroxide
    • - barium sulfate
    • - bark
    • - bark an order
    • - bark beetle
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.