با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bark

bɑːrk bɑːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    barked
  • شکل سوم:

    barked
  • سوم شخص مفرد:

    barks
  • وجه وصفی حال:

    barking
  • شکل جمع:

    barks

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای آخر: barque

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    گیاه‌شناسی پوست (درخت)
    • - Indians used to make canoes out of tree barks.
    • - سرخ‌پوستان از پوست درخت قایق می‌ساختند.
    • - The bark of the cherry tree was smooth and almost shiny.
    • - پوست درخت گیلاس صاف و تقریباً براق بود.
  • noun countable
    جانورشناسی عوعو، واق‌واق (صدای سگ)
    • - the bark of an angry dog
    • - صدای عوعو یک سگ خشمگین
    • - The bark of the dog echoed through the neighborhood.
    • - صدای واق‌واق سگ در محله پیچید.
  • verb - intransitive A2
    جانورشناسی عوعو کردن، واق‌واق کردن (سگ)
    • - The dog barked.
    • - سگ عوعو کرد.
    • - The dog began to bark loudly.
    • - سگ با صدای بلند شروع به واق‌واق کردن کرد.
  • verb - transitive C2
    داد زدن، فریاد کشیدن (بر سر کسی)
    • - "Quiet!" The teacher barked at Akbar!
    • - معلم بر سر اکبر داد زد؛ ساکت!
    • - The teacher barked at the noisy students to be quiet.
    • - معلم بر سر دانش‌آموزان پرسروصدا فریاد کشید تا ساکت شوند.
  • verb - intransitive verb - transitive
    داد زدن و گفتن، با فریاد گفتن
    • - An officer was barking orders.
    • - افسری داشت روی تلفن با صدای بلند فرمان می‌داد.
    • - He barked orders at his employees.
    • - با فریاد دستورات را به کارمندانش گفت.
  • verb - intransitive
    پوست ... را خراشیدن (زانو و آرنج و غیره)
    • - to bark one's knee
    • - پوست زانوی خود را خراشیدن
    • - His arm started to bark after lifting all the heavy boxes.
    • - بازویش بعد از بلند کردن کل آن جعبه‌های سنگین شروع به خراشیدن کرد.
  • verb - transitive
    با فریاد تبلیغ کردن (محصول و غیره)
    • - The singer's fans would bark about the upcoming album.
    • - طرفداران این خواننده آلبوم آتی را با داد زدن تبلیغ می‌کنند.
    • - The store owner decided to bark about the special product.
    • - صاحب فروشگاه تصمیم گرفت محصول ویژه را با فریاد تبلیغ کند.
  • noun countable
    صدای واق‌مانند
    • - the bark of a pistol
    • - صدای شلیک هفت‌تیر
    • - The bark of thunder startled them.
    • - صدای رعد آن‌ها را مبهوت کرد.
  • noun countable
    آب‌نبات ورقه‌ای
    • - My friend gifted me a box of assorted barks.
    • - دوستم جعبه‌ای از آب‌نبات‌های ورقه‌ای مختلف را به من هدیه داد.
    • - I love making my own bark with different combinations of flavors.
    • - عاشق درست کردن آب‌نبات ورقه‌ای خودم با طعم‌های مختلف هستم.
  • verb - transitive
    پوست ... را کندن
    • - The workers will bark the tree trunks to prepare them for shipping.
    • - کارگران پوست تنه‌ی درختان را می‌کنند تا آن‌ها را برای حمل‌ونقل آماده کنند.
    • - The indigenous tribes used sharp tools to bark the trees.
    • - قبایل بومی از ابزارهای تیز برای کندن پوست درختان استفاده می‌کردند.
  • noun countable
    کرجی، کشتی بادبانی (کوچک)
    • - The bark was anchored in the bay.
    • - کرجی در خلیج لنگر انداخته بود.
    • - The cargo on the barque was transported to its destination.
    • - محموله‌ی روی کشتی بادبانی به مقصد رسید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bark

  1. noun plant covering
    Synonyms: case, casing, coat, cortex, crust, husk, peeling, rind, shell, skin
  2. noun animal yelp
    Synonyms: bay, growl, grunt, howl, roar, snarl, woof, yap, yip
  3. verb yelp
    Synonyms: arf, bay, cry, gnarl, growl, howl, snap, snarl, woof, yap, yip
  4. verb shout
    Synonyms: bawl, bellow, clamor, cry, growl, grumble, mutter, roar, snap, snarl, yell

Idioms

  • bark an order

    دادزنان دستور دادن

  • barking dogs don't bite

    سگ‌هایی که پارس می‌کنند گاز نمی‌گیرند، کسانی که هارت‌و‌پورت می‌کنند اهل عمل نیستند.

  • bark up the wrong tree

    عوضی گرفتن، بیهوده کوشیدن

  • their bark is worse than their bite

    هیاهو می‌کنند؛ ولی کاری از ایشان ساخته نیست، فقط هارت‌و‌پورت می‌کنند، سر و صدایشان از صدمه و زیانشان بیشتر است.

  • his bark is worse than his bite

    هارت‌وپورت او زیاد است، اهل عمل نیست، ولی سر و صدایش زیاد است

ارجاع به لغت bark

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bark» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bark

لغات نزدیک bark

پیشنهاد بهبود معانی