گذشتهی ساده:
barkedشکل سوم:
barkedسومشخص مفرد:
barksوجه وصفی حال:
barkingشکل جمع:
barksشکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای آخر: barque
گیاهشناسی پوست (درخت)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
Indians used to make canoes out of tree barks.
سرخپوستان از پوست درخت قایق میساختند.
The bark of the cherry tree was smooth and almost shiny.
پوست درخت گیلاس صاف و تقریباً براق بود.
جانورشناسی عوعو، واقواق (صدای سگ)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the bark of an angry dog
صدای عوعو یک سگ خشمگین
The bark of the dog echoed through the neighborhood.
صدای واقواق سگ در محله پیچید.
جانورشناسی عوعو کردن، واقواق کردن (سگ)
The dog barked.
سگ عوعو کرد.
The dog began to bark loudly.
سگ با صدای بلند شروع به واقواق کردن کرد.
داد زدن، فریاد کشیدن (بر سر کسی)
"Quiet!" The teacher barked at Akbar!
معلم بر سر اکبر داد زد؛ ساکت!
The teacher barked at the noisy students to be quiet.
معلم بر سر دانشآموزان پرسروصدا فریاد کشید تا ساکت شوند.
داد زدن و گفتن، با فریاد گفتن
An officer was barking orders.
افسری داشت روی تلفن با صدای بلند فرمان میداد.
He barked orders at his employees.
با فریاد دستورات را به کارمندانش گفت.
پوست ... را خراشیدن (زانو و آرنج و غیره)
to bark one's knee
پوست زانوی خود را خراشیدن
His arm started to bark after lifting all the heavy boxes.
بازویش بعد از بلند کردن کل آن جعبههای سنگین شروع به خراشیدن کرد.
با فریاد تبلیغ کردن (محصول و غیره)
The singer's fans would bark about the upcoming album.
طرفداران این خواننده آلبوم آتی را با داد زدن تبلیغ میکنند.
The store owner decided to bark about the special product.
صاحب فروشگاه تصمیم گرفت محصول ویژه را با فریاد تبلیغ کند.
صدای واقمانند
the bark of a pistol
صدای شلیک هفتتیر
The bark of thunder startled them.
صدای رعد آنها را مبهوت کرد.
آبنبات ورقهای
My friend gifted me a box of assorted barks.
دوستم جعبهای از آبنباتهای ورقهای مختلف را به من هدیه داد.
I love making my own bark with different combinations of flavors.
عاشق درست کردن آبنبات ورقهای خودم با طعمهای مختلف هستم.
پوست ... را کندن
The workers will bark the tree trunks to prepare them for shipping.
کارگران پوست تنهی درختان را میکنند تا آنها را برای حملونقل آماده کنند.
The indigenous tribes used sharp tools to bark the trees.
قبایل بومی از ابزارهای تیز برای کندن پوست درختان استفاده میکردند.
کرجی، کشتی بادبانی (کوچک)
The bark was anchored in the bay.
کرجی در خلیج لنگر انداخته بود.
The cargo on the barque was transported to its destination.
محمولهی روی کشتی بادبانی به مقصد رسید.
دادزنان دستور دادن
سگهایی که پارس میکنند گاز نمیگیرند، کسانی که هارتوپورت میکنند اهل عمل نیستند.
their bark is worse than their bite
هیاهو میکنند؛ ولی کاری از ایشان ساخته نیست، فقط هارتوپورت میکنند، سر و صدایشان از صدمه و زیانشان بیشتر است.
someone's bark is worse than his or her bite
هارتوپورت او زیاد است، اهل عمل نیست ولی سروصدایش زیاد است
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bark» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bark