آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ آذر ۱۴۰۴

    Skin

    skɪn skɪn

    گذشته‌ی ساده:

    skinned

    شکل سوم:

    skinned

    سوم‌شخص مفرد:

    skins

    وجه وصفی حال:

    skinning

    شکل جمع:

    skins

    معنی skin | جمله با skin

    noun countable uncountable B1

    پوست، جلد

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    It is not the color of skin that is important, it is personality.

    رنگ پوست مهم نیست، شخصیت مهم است.

    The human skin is composed of different layers.

    پوست انسان از چند لایه تشکیل شده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the skin of a tree

    پوست درخت

    banana skin

    پوست موز

    orange skin

    پوست پرتقال

    skin lotion

    کرم پوست

    skin color

    رنگ پوست

    skin disease

    بیماری‌های پوستی

    noun countable uncountable B1

    پوست حیوان

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    It takes twenty skins to make an overcoat.

    برای درست کردن یک پالتو بیست تخته پوست لازم است.

    The artisan used soft goat skin to craft a traditional drum.

    هنرمند از پوست نرم بز برای ساختن طبل سنتی استفاده کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    pig skin

    پوست خوک

    noun countable uncountable

    پوسته، رویه، سطح بیرونی، روکش

    The phone’s protective skin was scratched, but the device itself was fine.

    رویه‌ی محافظ گوشی خش افتاد، اما خود دستگاه سالم بود.

    The skin of the drum must be tight to produce a clear sound.

    سطح بیرونی طبل باید محکم باشد تا صدای شفافی تولید کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the metal skin of an aircraft

    پوسته‌ی فلزی هواپیما

    the skin of an electric wire

    روکش سیم برق

    noun singular

    رویه، لایه‌ی نازک، پوسته‌ی نازک

    As the soup cooled, a fatty skin formed on it.

    آبگوشت که سرد شد، لایه‌ای چرب روی آن تشکیل گردید.

    If you leave the paint can open, a skin will form on it.

    اگر قوطی رنگ را باز بگذاری، رویه می‌بندد.

    noun countable

    تم، پوسته‌ی گرافیکی

    The new update includes several colorful skins for the home screen.

    به‌روزرسانی جدید، چند پوسته‌ی رنگارنگ برای صفحه‌ی اصلی ارائه می‌کند.

    Gamers often download custom skins to personalize their devices.

    گیمرها معمولاً تم‌های سفارشی دانلود می‌کنند تا دستگاه‌هایشان را شخصی‌سازی کنند.

    noun countable

    اسکین (ظاهر شخصیت)

    She unlocked a rare character skin after completing the final mission.

    پس‌از تمام کردن مأموریت نهایی، اسکین نادری برای شخصیتش باز کرد.

    The new season introduces ten exclusive skins that can only be earned through challenges.

    فصل جدید، ده اسکین انحصاری معرفی می‌کند که فقط از طریق چالش‌ها قابل به‌دست آوردن هستند.

    verb - transitive

    پوست کندن، لخت کردن

    After catching the fish, he cleaned and skinned it before cooking.

    پس‌از گرفتن ماهی، آن را تمیز کرد و قبل‌از پختن، پوستش را گرفت.

    Ali Akbar skinned the deer.

    علی‌اکبر پوست آهو را کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The newspapers skinned him alive.

    روزنامه‌ها زنده‌زنده پوست او را کندند.

    The child fell down and skinned his knee.

    کودک افتاد و پوست زانویش ورآمد.

    He skinned off his overcoat.

    پالتو خود را کند.

    He skinned the insulation from the wire.

    او روکش سیم را کند.

    to skin potatoes

    پوست کندن سیب‌زمینی

    suffix

    (skin-) پوست (حیوان)

    The cabin was decorated with deerskin blankets and handmade tools.

    کلبه با پتوهای پوست گوزن و ابزارهای دست‌ساز تزئین شده بود.

    She carried a small snakeskin purse that matched her shoes.

    او کیف کوچکی از پوست مار همراه داشت که با کفش‌هایش ست بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a wineskin

    مشک شراب

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد skin

    1. noun outer covering, especially of animate being
      Synonyms:
      surface coating case film hide shell jacket peel rind crust bark integument membrane outside casing fur pelt hull sheath carapace epidermis dermis cutis fell husk shuck slough tegument vellum parchment sheathing
      Antonyms:
      interior middle core body
    1. verb remove outer covering
      Synonyms:
      remove strip peel scrape shave cut off shed bare pare flay scale hull husk bark rind lay bare pull off graze abrade cast trim slough shuck excoriate scap exuviate decorticate gall
      Antonyms:
      cover

    Collocations

    skin graft

    پیوند پوست

    dry skin

    پوست خشک

    oily skin

    پوست چرب

    rough skin

    پوست زبر/خشن

    sensitive skin

    پوست حساس

    Collocations بیشتر

    smooth skin

    پوست صاف

    Idioms

    be no skin off one's back (or nose)

    (عامیانه) عین خیال کسی نبودن، اصلاً به کسی آسیب نرساندن

    by the skin of one's teeth

    با چنگ و دندان، با هزار ضرب و زور، با هزار بدبختی، با دشواری بسیار، به‌سختی، (برنده یا کامیاب) با برتری ناچیز، با امتیاز کم

    get under one's skin

    (عامیانه) کسی را آزردن یا خشمگین کردن، کلافه کردن

    have a thick (or thin) skin

    پوست کلفت (یا پوست نازک) بودن، دیررنج (یا زودرنج) بودن

    save one's skin

    (عامیانه) جان از مهلکه به در بردن، از خطر جستن، خود را نجات دادن

    Idioms بیشتر

    skin alive

    (عامیانه) 1- سخت مورد سرزنش یا انتقاد قرار دادن 2- سخت تنبیه کردن 3- سخت شکست دادن 4- زنده‌زنده پوست کسی را کندن

    skin and bone

    خیلی لاغر، (از لاغری) گوشت و استخوان

    there are more ways than one to skin a cat

    (این کار را) از چندین راه می‌توان انجام داد، می‌توان بامبول زد

    makes one's skin (or flesh) crawl

    آدم را مشمئز می‌کند، چندش‌آور است

    make one's flesh (or skin) creep

    مشمئز کردن، به چندش آوردن

    save one's own skin (or hide)

    (عامیانه) جان یا منافع خود را حفظ کردن

    have thick skin

    پوست کلفت داشتن، حساس نبودن نسبت به انتقاد، راحت با انتقاد کنار آمدن

    سوال‌های رایج skin

    گذشته‌ی ساده skin چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده skin در زبان انگلیسی skinned است.

    شکل سوم skin چی میشه؟

    شکل سوم skin در زبان انگلیسی skinned است.

    شکل جمع skin چی میشه؟

    شکل جمع skin در زبان انگلیسی skins است.

    وجه وصفی حال skin چی میشه؟

    وجه وصفی حال skin در زبان انگلیسی skinning است.

    سوم‌شخص مفرد skin چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد skin در زبان انگلیسی skins است.

    ارجاع به لغت skin

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «skin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/skin

    لغات نزدیک skin

    • - skimp
    • - skimpy
    • - skin
    • - skin alive
    • - skin and bone
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.