آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
خرید اشتراک
آخرین به‌روزرسانی:

Skin

skɪn skɪn

گذشته‌ی ساده:

skinned

شکل سوم:

skinned

سوم‌شخص مفرد:

skins

وجه وصفی حال:

skinning

شکل جمع:

skins

معنی skin | جمله با skin

noun countable uncountable B1

پوست، جلد

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

مشاهده

It is not the color of skin that is important, it is personality.

رنگ پوست مهم نیست، شخصیت مهم است.

The human skin is composed of different layers.

پوست انسان از چند لایه تشکیل شده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the skin of a tree

پوست درخت

banana skin

پوست موز

orange skin

پوست پرتقال

skin lotion

کرم پوست

skin color

رنگ پوست

skin disease

بیماری‌های پوستی

noun countable uncountable B1

پوست حیوان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

It takes twenty skins to make an overcoat.

برای درست کردن یک پالتو بیست تخته پوست لازم است.

The artisan used soft goat skin to craft a traditional drum.

هنرمند از پوست نرم بز برای ساختن طبل سنتی استفاده کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

pig skin

پوست خوک

noun countable uncountable

پوسته، رویه، سطح بیرونی، روکش

The phone’s protective skin was scratched, but the device itself was fine.

رویه‌ی محافظ گوشی خش افتاد، اما خود دستگاه سالم بود.

The skin of the drum must be tight to produce a clear sound.

سطح بیرونی طبل باید محکم باشد تا صدای شفافی تولید کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the metal skin of an aircraft

پوسته‌ی فلزی هواپیما

the skin of an electric wire

روکش سیم برق

noun singular

رویه، لایه‌ی نازک، پوسته‌ی نازک

As the soup cooled, a fatty skin formed on it.

آبگوشت که سرد شد، لایه‌ای چرب روی آن تشکیل گردید.

If you leave the paint can open, a skin will form on it.

اگر قوطی رنگ را باز بگذاری، رویه می‌بندد.

noun countable

تم، پوسته‌ی گرافیکی

The new update includes several colorful skins for the home screen.

به‌روزرسانی جدید، چند پوسته‌ی رنگارنگ برای صفحه‌ی اصلی ارائه می‌کند.

Gamers often download custom skins to personalize their devices.

گیمرها معمولاً تم‌های سفارشی دانلود می‌کنند تا دستگاه‌هایشان را شخصی‌سازی کنند.

noun countable

اسکین (ظاهر شخصیت)

She unlocked a rare character skin after completing the final mission.

پس‌از تمام کردن مأموریت نهایی، اسکین نادری برای شخصیتش باز کرد.

The new season introduces ten exclusive skins that can only be earned through challenges.

فصل جدید، ده اسکین انحصاری معرفی می‌کند که فقط از طریق چالش‌ها قابل به‌دست آوردن هستند.

verb - transitive

پوست کندن، لخت کردن

After catching the fish, he cleaned and skinned it before cooking.

پس‌از گرفتن ماهی، آن را تمیز کرد و قبل‌از پختن، پوستش را گرفت.

Ali Akbar skinned the deer.

علی‌اکبر پوست آهو را کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The newspapers skinned him alive.

روزنامه‌ها زنده‌زنده پوست او را کندند.

The child fell down and skinned his knee.

کودک افتاد و پوست زانویش ورآمد.

He skinned off his overcoat.

پالتو خود را کند.

He skinned the insulation from the wire.

او روکش سیم را کند.

to skin potatoes

پوست کندن سیب‌زمینی

suffix

(skin-) پوست (حیوان)

The cabin was decorated with deerskin blankets and handmade tools.

کلبه با پتوهای پوست گوزن و ابزارهای دست‌ساز تزئین شده بود.

She carried a small snakeskin purse that matched her shoes.

او کیف کوچکی از پوست مار همراه داشت که با کفش‌هایش ست بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a wineskin

مشک شراب

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد skin

Collocations

skin graft

پیوند پوست

dry skin

پوست خشک

oily skin

پوست چرب

rough skin

پوست زبر/خشن

sensitive skin

پوست حساس

Collocations بیشتر

smooth skin

پوست صاف

Idioms

be no skin off one's back (or nose)

(عامیانه) عین خیال کسی نبودن، اصلاً به کسی آسیب نرساندن

by the skin of one's teeth

با چنگ و دندان، با هزار ضرب و زور، با هزار بدبختی، با دشواری بسیار، به‌سختی، (برنده یا کامیاب) با برتری ناچیز، با امتیاز کم

get under one's skin

(عامیانه) کسی را آزردن یا خشمگین کردن، کلافه کردن

have a thick (or thin) skin

پوست کلفت (یا پوست نازک) بودن، دیررنج (یا زودرنج) بودن

save one's skin

(عامیانه) جان از مهلکه به در بردن، از خطر جستن، خود را نجات دادن

Idioms بیشتر

skin alive

(عامیانه) 1- سخت مورد سرزنش یا انتقاد قرار دادن 2- سخت تنبیه کردن 3- سخت شکست دادن 4- زنده‌زنده پوست کسی را کندن

skin and bone

خیلی لاغر، (از لاغری) گوشت و استخوان

there are more ways than one to skin a cat

(این کار را) از چندین راه می‌توان انجام داد، می‌توان بامبول زد

makes one's skin (or flesh) crawl

آدم را مشمئز می‌کند، چندش‌آور است

make one's flesh (or skin) creep

مشمئز کردن، به چندش آوردن

save one's own skin (or hide)

(عامیانه) جان یا منافع خود را حفظ کردن

have thick skin

پوست کلفت داشتن، حساس نبودن نسبت به انتقاد، راحت با انتقاد کنار آمدن

سوال‌های رایج skin

گذشته‌ی ساده skin چی میشه؟

گذشته‌ی ساده skin در زبان انگلیسی skinned است.

شکل سوم skin چی میشه؟

شکل سوم skin در زبان انگلیسی skinned است.

شکل جمع skin چی میشه؟

شکل جمع skin در زبان انگلیسی skins است.

وجه وصفی حال skin چی میشه؟

وجه وصفی حال skin در زبان انگلیسی skinning است.

سوم‌شخص مفرد skin چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد skin در زبان انگلیسی skins است.

ارجاع به لغت skin

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «skin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/skin

لغات نزدیک skin

پیشنهاد بهبود معانی