با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Skin

skɪn skɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    skinned
  • شکل سوم:

    skinned
  • سوم‌شخص مفرد:

    skins
  • وجه وصفی حال:

    skinning
  • شکل جمع:

    skins

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
پوست، پوسته، چرم، جلد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a wineskin
- مشک شراب
- If you leave the paint can open, a skin will form on it.
- اگر قوطی رنگ را باز بگذاری، رویه می‌بندد.
- As the soup cooled, a fatty skin formed on it.
- آبگوشت که سرد شد، لایه‌ای چرب روی آن تشکیل گردید.
- The human skin is composed of different layers.
- پوست انسان از چند لایه تشکیل شده است.
- the metal skin of an aircraft
- پوسته‌ی فلزی هواپیما
- the skin of an electric wire
- روکش سیم برق
- the skin of a tree
- پوست درخت
- banana skin
- پوست موز
- orange skin
- پوست پرتقال
- pig skin
- پوست خوک
- It takes twenty skins to make an overcoat.
- برای درست کردن یک پالتو بیست تخته پوست لازم است.
- skin lotion
- کرم پوست
- skin color
- رنگ پوست
- skin disease
- بیماری‌های پوستی
- It is not the color of skin that is important, it is personality.
- رنگ پوست مهم نیست، شخصیت مهم است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
پوست کندن، لخت کردن
- Ali Akbar skinned the deer.
- علی‌اکبر پوست آهو را کند.
- The newspapers skinned him alive.
- روزنامه‌ها زنده‌زنده پوست او را کندند.
- The child fell down and skinned his knee.
- کودک افتاد و پوست زانویش ورآمد.
- He skinned off his overcoat.
- پالتو خود را کند.
- He skinned the insulation from the wire.
- او روکش سیم را کند.
- to skin potatoes
- پوست کندن سیب‌زمینی
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
با پوست پوشاندن
adjective
برهنه، لختی
- a skin magazine
- مجله‌ی عکس‌های لختی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد skin

  1. noun outer covering, especially of animate being
    Synonyms: bark, carapace, case, casing, coating, crust, cutis, derma, dermis, epidermis, fell, film, fur, hide, hull, husk, integument, jacket, membrane, outside, parchment, peel, pelt, rind, sheath, sheathing, shell, shuck, slough, surface, tegument, vellum
    Antonyms: body, core, interior, middle
  2. verb remove outer covering
    Synonyms: abrade, bare, bark, cast, cut off, decorticate, excoriate, exuviate, flay, gall, graze, hull, husk, lay bare, pare, peel, pull off, remove, rind, scale, scalp, scrape, shave, shed, shuck, slough, strip, trim
    Antonyms: cover

Idioms

  • be no skin off one's back (or nose)

    (عامیانه) عین خیال کسی نبودن، اصلاً به کسی آسیب نرساندن

  • by the skin of one's teeth

    با چنگ و دندان، با هزار ضرب و زور، با هزار بدبختی، با دشواری بسیار، به‌سختی، (برنده یا کامیاب) با برتری ناچیز، با امتیاز کم

  • get under one's skin

    (عامیانه) کسی را آزردن یا خشمگین کردن، کلافه کردن

  • have a thick (or thin) skin

    پوست کلفت (یا پوست نازک) بودن، دیررنج (یا زودرنج) بودن

  • save one's skin

    (عامیانه) جان از مهلکه به در بردن، از خطر جستن، خود را نجات دادن

  • skin alive

    (عامیانه) 1- سخت مورد سرزنش یا انتقاد قرار دادن 2- سخت تنبیه کردن 3- سخت شکست دادن 4- زنده‌زنده پوست کسی را کندن

ارجاع به لغت skin

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «skin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/skin

لغات نزدیک skin

پیشنهاد بهبود معانی