فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fur

fɜːr fɜː

گذشته‌ی ساده:

furred

شکل سوم:

furred

سوم‌شخص مفرد:

furs

وجه وصفی حال:

furring

شکل جمع:

furs

توضیحات:

شکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای آخر: fur up

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B1

جانورشناسی خز، مو، کرک

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

Homa's fur coat is brown.

پالتوی خز هما قهوه‌ای رنگ است.

Some mice have short, soft fur.

برخی موش‌ها موی کوتاه و نرم دارند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Her jacket was edged with black fur.

حاشیه‌ی کت او از خز سیاه بود.

the silken fur of my cat

موی ابریشم مانند گربه‌ی من

They wore furred and bejewelled robes.

آنان رداهای آذین‌شده با خز و جواهر بر تن کرده بودند.

The puppies were covered with a white, curly fur.

توله‌سگ‌ها با موی سپید و فرفری پوشیده شده بودند.

noun uncountable

جرم (در لوله‌های آب، کتری و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The plumber removed the stubborn fur from the water pipes.

لوله‌کش جرم‌های سرسخت لوله‌های آب را جدا کرد.

The kettle had a thick layer of fur that needed to be cleaned.

کتری یک لایه جرم ضخیم داشت که باید تمیز می‌شد.

noun uncountable

بار (زبان)

The fur of tongue

بار زبان

The dentist recommended a thorough cleaning to remove the fur on his tongue.

دندانپزشک یک پاکسازی کامل را برای از بین بردن بار روی زبانش پیشنهاد داد.

verb - intransitive

انگلیسی بریتانیایی جرم گرفتن

If left untreated, the kettle will fur quickly.

درصورت عدم‌رسیدگی، کتری به‌سرعت جرم می‌گیرد.

The water pipes fur after being neglected for years.

لوله‌های آب پس‌از سال‌ها بی‌توجهی، جرم گرفته‌اند.

verb - intransitive verb - transitive

انگلیسی بریتانیایی (رگ) مسدود شدن، گرفتن

His arteries began to fur after years of unhealthy eating.

رگ‌های خونی او پس‌از سال‌ها تغذیه‌ی ناسالم شروع به مسدود شدن کردند.

Smoking can cause your arteries to fur up quickly.

سیگار کشیدن می‌تواند باعث مسدود شدن سریع عروق شما شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fur

  1. noun hair on animals
    Synonyms:
    hair coat skin hide wool down fuzz fluff pelt pelage pile lint jacket brush

Idioms

make the fur fly

(عامیانه) 1- دودستگی ایجاد کردن، دوبه‌هم‌زنی کردن، فتنه کردن 2- به نتایج درخشان رسیدن (به‌سرعت)

ارجاع به لغت fur

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fur» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fur

لغات نزدیک fur

پیشنهاد بهبود معانی