Fur

fɜːr fɜː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    furred
  • شکل سوم:

    furred
  • سوم‌شخص مفرد:

    furs
  • وجه وصفی حال:

    furring
  • شکل جمع:

    furs

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای آخر: fur up

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B1
جانورشناسی خز، مو، کرک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Homa's fur coat is brown.
- پالتوی خز هما قهوه‌ای رنگ است.
- Some mice have short, soft fur.
- برخی موش‌ها موی کوتاه و نرم دارند.
- Her jacket was edged with black fur.
- حاشیه‌ی کت او از خز سیاه بود.
- the silken fur of my cat
- موی ابریشم مانند گربه‌ی من
- They wore furred and bejewelled robes.
- آنان رداهای آذین‌شده با خز و جواهر بر تن کرده بودند.
- The puppies were covered with a white, curly fur.
- توله‌سگ‌ها با موی سپید و فرفری پوشیده شده بودند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun uncountable
جرم (در لوله‌های آب، کتری و غیره)
- The plumber removed the stubborn fur from the water pipes.
- لوله‌کش جرم‌های سرسخت لوله‌های آب را جدا کرد.
- The kettle had a thick layer of fur that needed to be cleaned.
- کتری یک لایه جرم ضخیم داشت که باید تمیز می‌شد.
noun uncountable
بار (زبان)
- The fur of tongue
- بار زبان
- The dentist recommended a thorough cleaning to remove the fur on his tongue.
- دندانپزشک یک پاکسازی کامل را برای از بین بردن بار روی زبانش پیشنهاد داد.
verb - intransitive
انگلیسی بریتانیایی جرم گرفتن
- If left untreated, the kettle will fur quickly.
- درصورت عدم‌رسیدگی، کتری به‌سرعت جرم می‌گیرد.
- The water pipes fur after being neglected for years.
- لوله‌های آب پس‌از سال‌ها بی‌توجهی، جرم گرفته‌اند.
verb - intransitive verb - transitive
انگلیسی بریتانیایی (رگ) مسدود شدن، گرفتن
- His arteries began to fur after years of unhealthy eating.
- رگ‌های خونی او پس‌از سال‌ها تغذیه‌ی ناسالم شروع به مسدود شدن کردند.
- Smoking can cause your arteries to fur up quickly.
- سیگار کشیدن می‌تواند باعث مسدود شدن سریع عروق شما شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fur

  1. noun hair on animals
    Synonyms: brush, coat, down, fluff, fuzz, hide, jacket, lint, pelage, pelt, pile, skin, wool

Idioms

  • make the fur fly

    (عامیانه) 1- دودستگی ایجاد کردن، دوبه‌هم‌زنی کردن، فتنه کردن 2- به نتایج درخشان رسیدن (به‌سرعت)

ارجاع به لغت fur

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fur» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fur

لغات نزدیک fur

پیشنهاد بهبود معانی