آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۸ آذر ۱۴۰۳

    Hair

    her heə

    شکل جمع:

    hairs

    توضیحات:

    همچنین در معنای سوم می‌توان از haircloth و در معنای پنجم از nature و character به‌‌جای hair استفاده کرد.

    معنی hair | جمله با hair

    noun countable uncountable A1

    مو، موی سر، زلف، گیسو

    hair, مو، موی سر، زلف، گیسو
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    He has short hair.

    موی او کوتاه است.

    She has blonde hair.

    او گیسوان طلایی دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to comb one's hair

    موی خود را شانه زدن

    hair tonic

    داروی تقویت مو

    noun uncountable

    مو (روی بدن)، پرز، مویک، مویچه، کرک، تار (پوشش موی مانند روی گیاه)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    a cat with a shining, black coat of hair

    گربه‌ای با موی سیاه و براق

    Sticky hairs on the leaf's surface trap the insect.

    تارهای چسبناک روی برگ، حشره را گیر می‌اندازد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    His chest is covered with black hair.

    سینه‌اش از موی سیاه پوشیده است.

    noun uncountable

    پارچه مو (پارچه‌ای سفت که معمولاً از موی اسب و یا از موهای پشمی شتر ساخته می‌شود.)

    The priest wore a robe made of coarse hair during rituals.

    کشیش در طول مراسم، ردایی از پارچه موی خشنی می‌پوشید.

    The monk preferred the austerity of a bed made of simple straw and hair.

    راهب ریاضت تختی که از نی ساده و پارچه مو ساخته شده بود را ترجیح داد.

    noun countable

    (میزان، فضا، اندازه، فاصله یا حاشیه) بسیار کم، بسیار نازک، اندازه‌ی یک تار مو

    The bullet missed my arm by a hair.

    گلوله از کنار بازویم رد شد.

    The door was open just a hair.

    در فقط به اندازه‌ی یک تار مو باز بود.

    noun countable uncountable

    سرشت، طبیعت، شخصیت، خاصیت، ماهیت

    The hair of the forest shimmered in the sunlight.

    طبیعت جنگل زیر نور آفتاب می‌درخشید.

    The hair of the mountains was covered in a blanket of snow.

    طبیعت کوهستان پوشیده از برف بود.

    noun countable uncountable

    رشته (شبیه به مو)، مویین

    The artist painted each strand of hair with meticulous detail.

    این هنرمند هر تار مویین را با جزئیات دقیق نقاشی کرد.

    The scientist studied the microscopic structure of hair under the microscope.

    این دانشمند ساختار میکروسکوپی رشته را زیر میکروسکوپ مطالعه کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد hair

    1. noun threadlike growth on animate being
      Synonyms:
      fur wool strand lock fiber filament fuzz down bristle fringe eyebrow eyelash beard moustache sideburn whiskers mane tuft mop wig hairstyle haircut coiffure thatch tress cut shock frizzies grass vibrissa cilium quill feeler villus ruff cowlick split ends

    Collocations

    curly hair

    موی مجعد، موی فر، موی فرفری

    cropped hair

    موی کوتاه، موی ماشین شده

    camel hair

    پارچه‌ی برک، پشم شتر

    tear one's hair

    (از شدت غم و غیره) موی خود را کندن

    Idioms

    get in one's hair

    موی دماغ بودن، روی اعصاب کسی بودن، سوهان روح کسی بودن، اذیت کردن، آزار دادن، مزاحم شدن

    hair of the dog (that bit one)

    (عامیانه) مشروب الکلی که برای از بین بردن خماری صبحگاهی نوشیده می‌شود

    let one's hair down

    (عامیانه) خودمانی رفتار کردن، آزادانه حرف زدن یا لباس پوشیدن (و غیره)

    make one's hair stand on end

    وحشت‌زده یا مشمئز کردن

    not turn a hair

    خم به ابرو نیاوردن، عین خیال نبودن، ککش هم نگزیدن، اصلاً اهمیت ندادن

    Idioms بیشتر

    split hairs

    مته به خشخاش گذاشتن، گیر دادن به جزئیات بی‌اهمیت، بحث بیهوده سر جزئیات کردن

    to wear one's hair in bunches

    گیسو را از وسط فرق باز کردن و در پشت سر به صورت دو گره درآوردن، گیسو را خرگوشی یا دم موشی کردن

    neither hide nor hair

    اصلاً هیچ، هیچ اثری (از)

    لغات هم‌خانواده hair

    • noun
      hair, hairiness
    • adjective
      hairless

    سوال‌های رایج hair

    معنی hair به فارسی چی میشه؟

    "Hair" در زبان انگلیسی به معنای "مو" است و به الیاف نازکی که روی پوست انسان و برخی حیوانات رشد می‌کنند، اشاره دارد. موها معمولاً از پروتئینی به نام کراتین تشکیل شده‌اند و نقش‌های مختلفی در بدن ایفا می‌کنند.

    ساختار مو

    موها از سه بخش اصلی تشکیل شده‌اند:

    - کورتکس: لایه میانی که بیشتر حجم مو را تشکیل می‌دهد و مسئول رنگ و بافت مو است.

    - کوتیکول: لایه بیرونی که مو را محافظت می‌کند و از آسیب‌های محیطی جلوگیری می‌کند.

    - مدولا: هسته داخلی مو که در برخی از موها وجود دارد و در برخی دیگر وجود ندارد.

    انواع مو

    موها به انواع مختلفی تقسیم می‌شوند:

    - موهای صاف: این نوع موها معمولاً نرم و لیز هستند.

    - موهای موج‌دار: این نوع موها دارای حالتی طبیعی و کمی فر هستند.

    - موهای مجعد: این نوع موها به شدت پیچیده و فر هستند.

    رنگ مو

    رنگ مو به دلیل وجود ملانین در کورتکس مو تعیین می‌شود. رنگ مو می‌تواند طبیعی باشد (مشکی، قهوه‌ای، بلوند، قرمز) یا با استفاده از رنگ‌های شیمیایی تغییر کند. رنگ موها با گذر زمان ممکن است تغییر کند و معمولاً در سنین بالاتر به رنگ سفید یا خاکستری تبدیل می‌شوند.

    رشد مو

    روند رشد مو به عوامل مختلفی بستگی دارد، از جمله ژنتیک، تغذیه، هورمون‌ها و وضعیت سلامت عمومی. به طور معمول، موها به طور میانگین ۱٫۲ سانتیمتر در ماه رشد می‌کنند.

    مراقبت از مو

    مراقبت از مو شامل شستشو، نرم‌کننده، استفاده از محصولات مناسب و جلوگیری از آسیب‌هایی مانند حرارت زیاد یا مواد شیمیایی است. انتخاب شامپو و نرم‌کننده مناسب می‌تواند به حفظ سلامت و شادابی مو کمک کند.

    نکات جالب

    - مو و هویت: موها می‌توانند نمایانگر هویت فرهنگی یا اجتماعی فرد باشند. در برخی از فرهنگ‌ها، موها نماد قدرت و زیبایی به شمار می‌آیند.

    - مو در تاریخ: در طول تاریخ، موها به عنوان نشانه‌ای از وضعیت اجتماعی، سن و جنسیت استفاده می‌شده‌اند. برای مثال، در دوران باستان، موهای بلند به عنوان نشانه‌ای از قدرت و زیبایی در نظر گرفته می‌شد.

    - مو و عواطف: برخی از مطالعات نشان داده‌اند که تغییر در وضعیت مو می‌تواند به تغییر در احساسات و اعتماد به نفس افراد منجر شود.

    مشکلات مربوط به مو

    مشکلاتی مانند ریزش مو، شوره سر و خشکی مو از جمله مواردی هستند که بسیاری از افراد با آن‌ها مواجه می‌شوند. ریزش مو می‌تواند ناشی از عوامل ژنتیکی، استرس، تغذیه ناکافی یا بیماری‌های خاص باشد.

    شکل جمع hair چی میشه؟

    شکل جمع hair در زبان انگلیسی hairs است.

    ارجاع به لغت hair

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «hair» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hair

    لغات نزدیک hair

    • - hainan
    • - haiphong
    • - hair
    • - hair of the dog (that bit one)
    • - hair raiser
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.