شکل جمع:
hairsهمچنین در معنای سوم میتوان از haircloth و در معنای پنجم از nature و character بهجای hair استفاده کرد.
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
موی مجعد، موی فر، موی فرفری
موی کوتاه، موی ماشین شده
پارچهی برک، پشم شتر
(از شدت غم و غیره) موی خود را کندن
(عامیانه) اذیت کردن، آزار دادن، مزاحم شدن
hair of the dog (that bit one)
(عامیانه) مشروب الکلی که برای از بین بردن خماری صبحگاهی نوشیده میشود
(عامیانه) خودمانی رفتار کردن، آزادانه حرف زدن یا لباس پوشیدن (و غیره)
وحشتزده یا مشمئز کردن
وحشت یا شگفتی یا شرم از خود نشان ندادن، خونسرد ماندن، اصلاً اهمیت ندادن
موشکافی کردن، به جزئیات (غیرضروری) پرداختن، مو از ماست کشیدن
وارد جزئیات کماهمیت شدن، موشکافی کردن
گیسو را از وسط فرق باز کردن و در پشت سر به صورت دو گره درآوردن، گیسو را خرگوشی یا دم موشی کردن
اصلاً هیچ، هیچ اثری (از)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hair» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hair