گذشتهی ساده:
bristledشکل سوم:
bristledسومشخص مفرد:
bristlesوجه وصفی حال:
bristlingشکل جمع:
bristlesموی زبر
That creature has a short tail covered with bristles.
آن جاندار دمی کوتاه و پوشیده از موی زبر دارد.
In the past, they used to make toothbrushes out of animal bristle.
در گذشته مسواک را از موی زبر حیوان درست میکردند.
مو (برس و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She ran her fingers through the bristles of the paintbrush.
انگشتانش را از میان موهای قلممو عبور داد.
He cleaned the bristles of the hairbrush.
موهای برس مو را تمیز کرد.
سیخ شدن، راست شدن (مو)
The dog's fur began to bristle when it saw the stranger approaching.
سگ وقتی دید غریبه نزدیک میشود، موی سگ شروع به سیخ شدن کرد.
Her hair began to bristle in the dry winter air.
موهایش در هوای خشک زمستان شروع به راست شدن کردند.
خشمگین شدن، به خشم آمدن، خشم خود را بروز دادن
Akbar bristled, saying ...
اکبر به خشم آمد و گفت ...
She bristled at his remark.
از حرف او خشمگین شد.
پر بودن (از چیزی)
That desert now bristles with factories.
آن صحرا اکنون پر از کارخانه است.
The battlefield bristled with bayonets.
میدان جنگ پر از سرنیزه بود.
The school was bristling with students.
مدرسه پر از دانشآموز بود.
1- از چیزهای تیز و شق (مثل مو یا نیزه و غیره) پوشیده بودن
2- (انگلیس - عامیانه) مملو بودن از، پر بودن از
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bristle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bristle