آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۷ بهمن ۱۴۰۲

    Bristle

    ˈbrɪsl ˈbrɪsl

    گذشته‌ی ساده:

    bristled

    شکل سوم:

    bristled

    سوم‌شخص مفرد:

    bristles

    وجه وصفی حال:

    bristling

    شکل جمع:

    bristles

    معنی bristle | جمله با bristle

    noun countable

    موی زبر

    That creature has a short tail covered with bristles.

    آن جاندار دمی کوتاه و پوشیده از موی زبر دارد.

    In the past, they used to make toothbrushes out of animal bristle.

    در گذشته مسواک را از موی زبر حیوان درست می‌کردند.

    noun countable uncountable

    مو (برس و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    She ran her fingers through the bristles of the paintbrush.

    انگشتانش را از میان موهای قلم‌مو عبور داد.

    He cleaned the bristles of the hairbrush.

    موهای برس مو را تمیز کرد.

    verb - intransitive

    سیخ شدن، راست شدن (مو)

    The dog's fur began to bristle when it saw the stranger approaching.

    سگ وقتی دید غریبه نزدیک می‌شود، موی سگ شروع به سیخ شدن کرد.

    Her hair began to bristle in the dry winter air.

    موهایش در هوای خشک زمستان شروع به راست شدن کردند.

    verb - intransitive

    خشمگین شدن، به خشم آمدن، خشم خود را بروز دادن

    Akbar bristled, saying ...

    اکبر به خشم آمد و گفت ...

    She bristled at his remark.

    از حرف او خشمگین شد.

    verb - intransitive

    پر بودن (از چیزی)

    That desert now bristles with factories.

    آن صحرا اکنون پر از کارخانه است.

    The battlefield bristled with bayonets.

    میدان جنگ پر از سرنیزه بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The school was bristling with students.

    مدرسه پر از دانش‌آموز بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bristle

    1. noun short, prickly hair
      Synonyms:
      hair stubble whisker spine prickle barb point quill fiber feeler vibrissa
    1. verb become upset, excited
      Synonyms:
      be angry blow up flare up boil fume rage rise ruffle seethe spit boil over see red be infuriated get one’s dander up be maddened stand on end swell

    Phrasal verbs

    bristle with

    1- از چیزهای تیز و شق (مثل مو یا نیزه و غیره) پوشیده بودن

    2- (انگلیس - عامیانه) مملو بودن از، پر بودن از

    سوال‌های رایج bristle

    گذشته‌ی ساده bristle چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده bristle در زبان انگلیسی bristled است.

    شکل سوم bristle چی میشه؟

    شکل سوم bristle در زبان انگلیسی bristled است.

    شکل جمع bristle چی میشه؟

    شکل جمع bristle در زبان انگلیسی bristles است.

    وجه وصفی حال bristle چی میشه؟

    وجه وصفی حال bristle در زبان انگلیسی bristling است.

    سوم‌شخص مفرد bristle چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد bristle در زبان انگلیسی bristles است.

    ارجاع به لغت bristle

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bristle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bristle

    لغات نزدیک bristle

    • - brisket
    • - briskly
    • - bristle
    • - bristle with
    • - bristlecone pine
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.