امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Blow Up

    ˈbloʊˈəp bləʊʌp
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها

    phrasal verb B1
    منفجر شدن، منفجر کردن، ترکیدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    phrasal verb
    باد کردن
    phrasal verb
    جوش آوردن، عصبانی شدن
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد blow up

    1. verb inflate
      Synonyms:
      inflate expand fill enlarge swell puff up pump up bloat distend billow
      Antonyms:
      deflate shrink let out shrivel
    1. verb explode
      Synonyms:
      go off burst erupt detonate explode blast shatter bomb rupture dynamite mushroom
      Antonyms:
      deflate
    1. verb magnify importance
      Synonyms:
      exaggerate overstate enlarge heighten
      Antonyms:
      ignore let go
    1. verb burst with anger
      Synonyms:
      become angry lose temper become enraged rage lose control go off the deep end erupt hit the roof rave
      Antonyms:
      be calm

    ارجاع به لغت blow up

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «blow up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blow up

    لغات نزدیک blow up

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    در انگیختنی در دمیدنی دزد نهانکار دزدی انتشاراتی کردن دزدی دریایی دست از پایداری کشیدن دست به دامان دسته بزرگ ماهی دسته بندی برحسب نمره دسته نوازندگان دستوربری دستک مساحی دستگاه بازبینی دستگاه حمل علوفه دستگاه ضمیمه دستگاه کاوگر دستگاه سنجش ولتاژ دسیسه پرور دشتاب دشرویش