با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Blow The Whistle

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

idiom
لو دادن، افشاگری کردن، (به‌منظور گزارش تخلف یا فساد) سوت‌زنی
- He blew the whistle on the corruption in the company.
- درباره‌ی فساد در شرکت، دست به افشاگری زد.
- They were fired from their jobs after blowing the whistle on.
- آن‌ها پس از سوت‌زنی با هدف گزارش تخلف، از کار اخراج شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blow the whistle

  1. verb inform on
    Synonyms: finger, rat, sell down the river, sell out, snitch, spill the beans, squawk, squeal, weasel

ارجاع به لغت blow the whistle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blow the whistle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blow-the-whistle

لغات نزدیک blow the whistle

پیشنهاد بهبود معانی