گذشتهی ساده:
squawkedشکل سوم:
squawkedسومشخص مفرد:
squawksوجه وصفی حال:
squawkingشکل جمع:
squawks(پرنده) صدا درآوردن (بلند و اذیتکننده)
The seagulls squawk incessantly near the harbor.
مرغهای دریایی مدام در نزدیکی بندر صدا درمیآوردند.
The hens squawked in terror.
مرغها از ترس قدقد کردند.
A blue jay landed on the branch and started to squawk.
زاغ آبی روی شاخه نشست و شروع به قارقار کرد.
جیغ زدن، فریاد زدن، داد زدن، گریه کردن (با صدای بلند و ناخوشایند)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He started to squawk when he realized he had lost his wallet.
وقتی فهمید کیف پولش را گم کرده است، شروع به داد زدن کرد.
He'll squawk if you try to take his toy away from him.
اگر سعی کنی اسباب بازیاش را از او بگیری، جیغ میزند.
اعتراض کردن، دادوبیداد کردن، شکایت کردن، غر زدن (با صدای بلند)
The students squawked about the tuition.
دانشجویان دربارهی شهریه اعتراض کردند.
The opposition party is always ready to squawk about government policies.
حزب مخالف همیشه آماده است تا در مورد سیاستهای دولت شکایت کند.
Customers started to squawk when the prices went up.
مشتریان وقتی قیمتها بالا رفت شروع به دادوبیداد کردند.
صدای پرنده (بلند و اذیتکننده)
A sudden squawk from the seagull startled the tourists.
صدای ناگهانی مرغ دریایی گردشگران را ترساند.
After the squawk, the forest fell silent again.
بعداز صدای پرندگان، جنگل دوباره ساکت شد.
the squawk of a parrot
غرغر طوطی
فریاد، داد، جیغ
A piercing squawk echoed through the empty theater.
فریاد گوشخراشی در سالن تئاتر خالی طنینانداز شد.
The child let out a squawk of delight when he saw the clown.
وقتی کودک دلقک را دید، از خوشحالی جیغ زد.
I ignored the annoying squawk and continued reading.
من داد آزاردهنده را نادیده گرفتم و به خواندن ادامه دادم.
اعتراض، دادوبیداد، شکایت، غر (با صدای بلند و ناخوشایند)
The proposal was met with immediate squawks from the opposition.
این پیشنهاد با اعتراض فوری مخالفان مواجه شد.
Her squawks about the unfair treatment were ignored.
دادوبیداد او در مورد رفتار ناعادلانه نادیده گرفته شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «squawk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/squawk