امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Squawk

skwɒːk skwɔːk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - intransitive adverb
    جیغ ناگهانی زدن، اعتراض کردن، غرولند کردن، صدای اردک درآوردن، قدقدکردن، جیغ، فریاد
    • - The hens squawked in terror.
    • - مرغ‌ها از ترس قدقدقدا کردند.
    • - The students squawked about the tuition.
    • - دانشجویان درباره‌ی شهریه اعتراض کردند.
    • - the squawk of a parrot
    • - غرغر طوطی
    • - the squawk of car horns
    • - صدای بق‌بق بوق ماشین‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد squawk

  1. verb make high-pitched, animal-like sound
    Synonyms: cackle, caw, crow, cry, hoot, screech, yap, yawp, yelp
  2. verb gripe
    Synonyms: bellyache, complain, kick up a fuss, protest, raise Cain, squeal, yammer
    Antonyms: compliment, praise

ارجاع به لغت squawk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squawk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/squawk

لغات نزدیک squawk

پیشنهاد بهبود معانی