گذشتهی ساده:
bitchedشکل سوم:
bitchedسومشخص مفرد:
bitchesوجه وصفی حال:
bitchingشکل جمع:
bitchesجانورشناسی سگ ماده، مادهسگ
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
I took my bitch to the dog park so she could socialize with other dogs.
سگ مادهام را به پارک سگ بردم تا بتواند با سگهای دیگر معاشرت کند.
The bitch wagged her tail excitedly.
مادهسگ با هیجان دمش را تکان داد.
ناپسند (زن) هرزه، فاحشه، جنده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It was clear that the two women had a deep-rooted rivalry, as they constantly referred to each other as bitches.
واضح بود که این دو زن رقابت عمیقی با یکدیگر داشتند زیرا آنها دائماً یکدیگر را هرزه خطاب میکردند.
The boss was notorious for belittling his female employees, often calling them bitches during meetings.
رئیس به خاطر تحقیر کارمندان زن خود بدنام بود و اغلب در جلسات آنها را هرزه خطاب میکرد.
زن سلیطه، زن بدخواه، زن کینهتوز
Don't let her sweet smile fool you, she can be a real bitch when she wants to be.
اجازه نده لبخند شیرینش تو رو گول بزنه، اون وقتی بخواد میتونه یه زن سلیطهی عوضی واقعی باشه.
I can't believe she called me a bitch just because I disagreed with her.
نمیتونم باور کنم که اون من رو یه زن بدخواه خطاب کرد فقط به این دلیل که باهاش مخالف بودم.
هر چیز دشوار یا ناخوشایند
The traffic in the city is a bitch.
ترافیک توی شهر یه چیز ناخوشاینده.
Cleaning the house is a bitch!
تمیز کردن خونه دشواره!
گله، غر، شکایت
His constant bitch was starting to bring down the morale of the entire group.
گلهی همیشگی او داشت روحیهی کل گروه را پایین میآورد.
The team meeting turned into a session of bitch, with everyone voicing their dissatisfaction with the new project.
جلسهی تیم به جلسهی غز تبدیل شد. همه نارضایتی خود را از پروژهی جدید ابراز کردند.
مطیع، نوکر (شخص)
He thinks he can control everyone like they're his bitches.
اون فکر میکنه که میتونه همه رو مثل نوکرهاش کنترل کنه.
She was tired of being treated like a bitch.
اون از اینکه با او مثل یه مطیع رفتار بشه، خسته شده بود.
غر زدن، گله کردن، شکایت کردن
He is always bitching about the weather.
او همیشه از هوای بد غر میزند.
گند زدن، خراب کردن، تر زدن
She was in such a rush to finish the project that she bitched the whole thing.
اون برای تموم کردن پروژه اونقدر عجله داشت که همه چیز رو خراب کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bitch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bitch